سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

ایران آفتاب

هرگاه دو مسلمان یکدیگر را ببینند و یکی از آنان به دیگری سلام کند و با او دست دهد، محبوب ترین آنان نزد خداوند، خوش روترین آنان نسبت به دیگری است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 10

میان بیداری اسلامی با حال و روز این روزهای اقتصاد غرب، و در راس آن آمریکا، نمی دانم ارتباطی وجود دارد یا نه، اما این هر 2رویداد، مهر ورشکستگی و ابطال بر پیشانی تفکرات لیبرالی در کشور ما زده است. از یاد نبرده ایم که هم دولت سازندگی و هم دولت اصلاحات با ما بر سر این مفاهیم دعوای اساسی داشت. آقایان هاشمی و خاتمی و اعوان و انصارشان، خوب می دانم که چرا این روزها دوست ندارند با ما بر سر مفاهیمی از این دست سخن بگویند. فتنه گران دانه درشت، نه اعتقادی به نتیجه دادن مقاومت داشتند و نه تصویری درست از اوضاع زار و نزار امروز اقتصاد جهانی. در عرصه اقتصاد خارجی، جریان لیبرالی کارگزاران، مدام برای ما این نسخه را تجویز می کرد که چاره ای نداریم الا پیوستن به اقتصاد جهانی. ایشان بر این باور بودند که ما هم باید عضو WTO شویم و هم هضم شویم در اقتصادی که با دلار اداره می شود. تفکر لیبرالی “کارگزاران” اصولا اعتقادی به مفهوم “مقاومت اقتصادی” نداشت و چاره درد تحریم را در پاک کردن صورت مسئله می دید؛ اینکه ما ایمان بیاوریم به خداوندی دلار، تا بلکه آمریکا دست از سر ما بردارد. روی دیگر این سکه اما عدم اعتقاد به “مقاومت سیاسی” بود که تفکر لیبرالی “مشارکت” و “سازمان مجاهدین” پرچم دار آن بود. از جمله هزاران جایی که ما حق داریم و وظیفه داریم به هاشمی چی ها و خاتمی چی ها “دیدید گفتیم” بگوییم، همین موضع بلند و باشکوه مقاومت در 2عرصه اقتصاد و سیاست است. اگر در حرف، این آمریکاست که ما را تحریم کرده، لیکن در مقام عمل، اقتصاددانان دنیا این روزها 2جمله را زیاد بر زبان جاری می کنند؛ یکی اینکه جمهوری اسلامی عقل کرد که اقتصاد خود را به زلف “جهانی شدن” گره نزد، و دیگری اینکه بر اساس شاخص ها، ظاهرا این اقتصاد غرب است که در خطر سقوط به سر می برد و تحریم، آنقدرها که از اسمش برمی آید، تهدید نبوده برای جمهوری اسلامی. اینکه جهانیان این روزها شاهد افول سیطره آمریکا بر اقتصاد و سیاست دنیای معاصرند، و اینکه مقاومت اقتصادی در داخل، همان اندازه نتیجه مثبت داشته که مقاومت سیاسی در منطقه، نشان می دهد که ما در زمینه مفهوم مقاومت، درست فکر می کردیم. نیز نشان می دهد که منش انقلاب اسلامی و روش جمهوری اسلامی در مقابله با تحریم اقتصادی و تهدید سیاسی، درست و صحیح بوده است. در عرصه سیاست، بعد از فتنه 88علیه جمهوری اسلامی، این دیکتاتورهای دست پرورده آمریکا هستند که یکی یکی دارند از تخت سلطنت به زیر کشیده می شوند و درون قفس محاکمه می شوند. در عرصه اقتصاد اما به نظر می رسد بعد از آن همه تحریم و اتخاذ خوی ابرقدرتی و زرسالاری، این دلار است که این روزها درون قفس دارد محاکمه می شود. مگر جز این است که دلار، مظهر دیکتاتوری در حوزه اقتصاد است؟! اگر دیکتاتوری بد است، اقتصاد هیچ فرقی با سیاست ندارد، و دلار هیچ تفاوتی با حسنی مبارک و معمر قذافی و علی عبدالله صالح و ملک عبدالله ندارد. شگفتا که دیکتاتورها در هر 2حوزه اقتصاد و سیاست، محصول و دست رنج آمریکا محسوب می شوند. این روزها وضع اسکناس بدون پشتوانه دلار، یک چیزی در مایه های قیافه مچاله و کریه و زشت فرعون مصر است. خوشبختانه یا متاسفانه، بهترین و مناسب ترین تجلی طعنه “دیدید گفتیم” به امثال آقایان هاشمی و خاتمی همین جاهاست. صرف نمی کند برای آقای هاشمی که از اوضاع امروز اقتصاد آمریکا سخن بگوید و به صرفه نیست برای آقای خاتمی که سخن از بیداری اسلامی براند. سخن گفتن از گودرز و شقایق، پایین آوردن سطح دعوای ما با تفکر ضد مقاومت اهالی فتنه است. طرفه حکایت اینجاست که ماه ها بعد از فتنه 88حالا BBC باید درگیری های خشونت بار در شمال شهر لندن را سانسور کند و VOA تظاهرات گسترده در خیابان های تل آویو را. این اما همه دیدنی های جهان کنونی ما نیست، که عبرت آموزتر و جالب تر از محاکمه فرعون مصر، محاکمه فرعون عرصه اقتصاد دنیا، یعنی دلار است. اگر مبارک را مردم مصر نمی خواهند و این بالطبع، موضوع همه جهانیان نیست، دنیایی دارد به حاکمیت بلامنازع دلار بر اقتصاد جهانی، “نه” می گوید. دیکتاتور اقتصادی دقیقا همان بلا را بر سر خود آورده که دیکتاتورهای سیاسی. پول بدون پشتوانه حتی اگر دلار باشد، مثل قدرت سیاسی بدون پشتوانه است و هر 2به یک فرجام مشترک و یک سرانجام واحد می رسند. درباره اوضاع دلار و حال و روز اقتصاد آمریکا این روزها آنقدر دیده و شنیده و خوانده اید که قصدی برای ارائه آمار ندارم، به ویژه که دلار خودش دارد خودش را محاکمه می کند و اینکه دیگر “مرگ بر آمریکا”ی ملت ما نیست؛ هر چند که قطعا و حتما یکی از جلوه هایش هست! آنچه بنا دارم در واپسین سطور این یادداشت بنویسم، سخنی است خطاب به آقای هاشمی. آقای هاشمی! دیدید گفتیم که جمهوری اسلامی نباید به WT0 بپیوندد؟! همچنین سخنی است خطاب به آقای خاتمی. آقای خاتمی! آیا برخورد پلیس لندن با مردم بی گناه درست است؟! آیا آمار شورش و اغتشاش در خیابان های تل آویو را دارید؟! نظرتان درباره سقوط دیکتاتوری به نام دلار و ایضا دیکتاتوری به نام علی عبدالله صالح چیست؟! باور کنید نمی دانم بگویم: بیچاره دلار یا بیچاره شما، که با پشتوانه یک پول بدون پشتوانه رفتید و دست دوستی به جرج سوروس دادید تا از جمهوری اسلامی کاریکاتور بکشید! آقایان! پولی که پشتوانه اقتصادی نداشته باشد، به کار فتنه سیاسی علیه نظامی که پشتوانه اش، خون 300هزار شهید، خمینی و خامنه ای و یک ملت عاشورایی نترس از تحریم و تهدید است، نمی آید. بیچاره نتانیاهو که دل به شما بست و بیچاره شما که دل بستید به چند دلار بدون پشتوانه. آقایان! ما از قبل گفته بودیم که مقاومت در هر 2حوزه اقتصادی و سیاسی جواب می دهد. ما از زبان خمینی و خامنه ای و خون شهدا گفته بودیم. دیدید گفتیم؟! 

قطعه26


 نوشته شده توسط مجید در چهارشنبه 90/5/19 و ساعت 10:29 عصر | نظرات دیگران()

خبرنامه دانشجویان ایران: امروز اگر می‌خواهید هزاران "نتیجه" انقلاب را از نزدیک ببینید به انتهای خیابان "فلسطین" در مرکز تهران بیایید و کرور کرور جوان‌های تحصیل‌کرده دانشگاه‌های ایران که برای دیدن "آقایشان" لحظه شماری می‌کنند را مشاهده کنید.

روز نهم ماه رمضان 1432 یعنی امروز قرار است روز تجدید دیدار نمایندگان دانشجویان عضو تشکل‌های دانشجویی سراسر کشور و جمعی از نخبگان علمی- فرهنگی دانشگاه‌های ایران با ولی امر مسلیمن جهان، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای باشد، شاید برای همین است که علمای دین "رمضان الکریم" را سال نوی واقعی انسان ‌می‌نامند؛ خوب قرار است برویم قلب "آقایمان" را بار دیگر به دست بیاوریم از نزدیک!



بیت رهبری، حسینیه امام خمینی(ره) امروز را قطعا ثبت خواهد کرد به عنوان "غدیر زمان"، جایی که "آیندگان" کشور دستشان را دراز می‌کنند تا "ولی زمان" اگر دوست داشت و قابلشان دانست "تحفه‌ای" ماندگار از کیسه‌ی معرفت و کمال بی‌انتهایش نصیبشان کند.

همه‌ی مهمان‌های امروز آقا وقتی ایشان سکان تنها حکومت قدرتمند آل‌علی(ع) تاریخ را در دست گرفت در "گهواره‌شان" بودند و شاید و احتمالا شاید آن روز در دل آقا گذشته است که یاران من امروز در "گهواره‌شان" هستند و فردا روزی که انقلابی‌های سابق زیر میز انتخابات زدند و چنگ به صورت انقلاب کشیدند این‌ها از میراث خمینی کبیر دفاع می‌کنند.

این بار انقلاب نه تنها فرزندش را نخورد بلکه دست ناز و محبتش از آستین "خامنه‌ای" بر سر "نتیجه‌هایش" فرود می‌آید، آنجا که در قامت نماینده گروهی از دانشجویان در محضر حضرتش از فهمشان، تحلیلشان و حتی آینده نگری‌شان درباره انقلاب می‌گویند؛ حتی اگر اشتباه بگویند.

ساعت شروع مراسم امروز مهم نیست چون در سرزمین عشق‌بازی تنها موجود با ارزش معشوق است، شاید برای همین است که دانشجویان زیادی امروز یادشان می‌رود سختی گرسنگی و تشنگی 16 ساعت روزه‌داری در گرمای تابستان را! و لحظه‌ی اذان سیمای "حضرت ماه" تنها افطار قبول رمضانشان است.

"نتیجه‌های" انقلاب سال‌هاست رمضان به رمضان منتظر می‌مانند تا 3 یا 4 ساعت وقت داشته باشند چشم به چشم آقا بنشینند و از صدای اصلی انقلاب جایشان در خاکریز جبهه جنگ نرم مشخص شود.

نه تهران "کوفه" است و نه حسینیه امام خمینی(ره) مسجد "کوفه"، اینها که امروز قلم به دست هستند و به اسم دانش‌جو و دانش‌پژوه به دیدار "آقا" می‌روند متنفرند از قاسطین، ناکثین و مارقین زمان!

این‌بار "علی زمان" نباید سر بر "چاه" بی کسی کند چون فرزندان دانشجویش وصل به مشک پر اشکی هستند تا وقت بغض آقا هق‌هق گریه کنند پیش پای قصه آقا!

"چاهی" اگر هست برای دفن فتنه‌گران 2011 آماده است چه اصل فتنه‌گر، چه انحرافی‌اش!

این دانشجویان پایش بیفتد قاسطین زمان را درجا پیش "اورجینالشان" در دوزخ می‌فرستند، همان‌ها که از اول هم انقلابی نبودند، همان‌ها که سال 88 ظلم کردند به انقلاب و رهبرش...

ناکثین اما به تعداد موهای سرشان از دست این دانشجویان "چک افسری" از نوع جنگ نرمش را خورده‌اند، مثل زمانی که شهر انتخابات شلوغ بود و بعضی‌ها هفت‌تیر کش شدند ولی مگر مرده بودند فداییان آقا در دانشگاه، هوز ندای "این عمار" علی زمان بلند نشده بود که تومارشان پیچیده شد و هرچه تاقه تاقه پارچه سبز بر سر نیزه کردند فایده‌ای نداشت.

مارقین حسابشان قطعا با کرام‌الکاتبین است چون آن خنجری که آنها از پشت به انقلاب زدند و شهر "فتنه" به پا کردند با هیچ آبی در دنیا پاک شدنی نیست و دانشگاه اما این تفاله‌های نحله‌های فکری کافرین غربی را به بیرون پرتاب کرد.
ساکتین، همان‌ها که دود غلیظ فتنه‌ی 88 کورشان کرد، لباس نو به تن کرده‌اند و هراز چندگاهی "آروغ" انقلابی گری می‌زنند، خدا رحمت شهدای فتنه‌ی 88 را که خونشان هم به گردن همان‌ مسببان فتنه است و هم به گردن آدم‌های با تریبون بی عمل؛ سکوت بهترین عملشان بود، چه آنکه گاه گاهی آتش بیار معرکه هم می‌شدند.

کاش دوربینی وجود داشت که توانایی ثبت لحظه‌ی شکستن قلب دانشجویان وقت تشریف فرمایی رهبر انقلاب به محیط حسینیه امام(ره) را داشت، آنجا ذره‌ای از این عشق بازی به دیده منت دوربین‌های بیرونی بر چشم دانشجویان جاری می‌شود.

امروز دانشجویان دست بیعت می‌دهند به "آقا" که میراث برادران شهیدشان در جنگ سخت را در اقصا نقاط جبهه وسیع جنگ نرم پاس‌بدارند، همان طور که اصحاب فتنه و سکوت را در سال 88 سرجایشان نشاندند.

این قلم به صراحت اعلام می‌کند دربرابر عظمت دیدار امروز "کم" آورده است و دیگر توانایی توصیف ندارد..


 نوشته شده توسط مجید در چهارشنبه 90/5/19 و ساعت 10:15 عصر | نظرات دیگران()


 نوشته شده توسط مجید در شنبه 90/5/15 و ساعت 7:34 عصر | نظرات دیگران()


به گزارش رسا، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی شب گذشته در حسینیه امام خمینی(ره) قم در ادامه تفسیر توصیه های امام باقر علیه السلام به جابر گفت: امام فرمودند «اگر کسی تو را ستایش کرد شاد نشو» لذت بردن از چاپلوسی انسان را در دام ریا کاری می اندازد.

وی اصل مستور بودن عیوب و خوش نامی در نزد مردم را یکی ازنعمت های الهی دانست و تصریح کرد: خداوند دوست ندارد خطای بنده اش بر دیگران آشکار شود چرا که اگر چنین می شد دیگر نمی توانستیم به کسی اعتماد کنیم و روابط بین انسانها از بین می رفت.

رییس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) افزود: اینکه برخی از صوفی ها عیوب خود را برای دیگران بازگو می کنند تا به خیال خود نفس سرکش را تنبیه کنند و به درجات عالی برسند، کفران نعمت خداست و از طرف دیگر کسانی که صرف محبوبیت مردم برایشان موضوعیت دارد و به صورت افراطی «خود دوستی» دارند هم، مذموم و بد است.

وی هر دو گروه را خارج از اخلاق نظام الهی توصیف کرد و گفت: در نظام های اخلاقی دیگر خودشیفتگی عیب نیست به همین دلیل است که می گویند کار خوب، کاری است که عقلا خوب بدانند و کار بد هم با معیار عقلا سنجیده می شود. این یعنی اینکه ملاک خوبی و بدی قضاوت مردم است.


آیت الله مصباح یزدی با اشاره به خاطره ای از مقام معظم رهبری گفت: در دیداری که ایشان به قم تشریف آوردند استقبال عجیبی شد، خیلی ها اشک شوق می ریختند، حتی فردی غش کرد؛ ایشان در برابر این همه ابراز محبت فرمودند «خدا را شکر می کنم که به من فهمانده که این دوستی مردم به بنده به خاطر خودم نیست»، اسلام می خواهد یک چنین انسانهایی تربیت کند


 نوشته شده توسط مجید در شنبه 90/5/15 و ساعت 7:18 عصر | نظرات دیگران()


 نوشته شده توسط مجید در چهارشنبه 90/5/12 و ساعت 8:23 عصر | نظرات دیگران()


 نوشته شده توسط مجید در دوشنبه 90/5/10 و ساعت 11:37 عصر | نظرات دیگران()

تقدیم به آخرین سفیر واپسین منتقم خون حسین، رهبر عاشورایی امت اسلام

“محراب” با آن همه یادگاری از ابوتراب، اسلام ناب، اسلام پابرهنه ها، اسلام منهای اشرافیت، منهای آل و ایل و قبیله و دماغ فیل، باز هم به خون نشست. آری! محراب، محل حرب با شیطان است، نه فقط محل دوستی با خدا. مختار، با آن همه زخم که در بدن داشت، با آن همه تیر، شد سفیر “فزت و رب العلی”، که به خدای علی، ابوعبید ثقفی، رستگار شد. مختار را فتنه گران زبیری کشتند؛ با تیرهای سرگشاده که از کمان آشوب رها می کردند. ناجوان مردان بی صفت، جرئت جنگ رویاروی نداشتند. از دور، تیر می انداختند. همچنان که بر گلوی 6 ماهه حسین، از دور، تیر انداختند. همچنان که عباس را. همچنان که علی را وقت نماز. رویاروی شمشیر می زدند، همه شان را می کشت مختار. مختار مردی از جنس انتقام است. انتقام، حتی از کربلا نبودنش. از جبر روزگار. انتقام از طلحه و زبیر و از همه خواص بی بصیرت. آری! مختار دعوا داشت با همه. با همه سراب و شراب و حباب. با همه آل جمل و آل معاویه و آل خوارج. با اهالی زر و زور و تزویر. با آقازاده هایی که نام شان را باید به حروف اختصاری نوشت. با زالو صفتان اقتصادی. مختار را اصلاح طلبانی کشتند که تاریخ جرئت نکرد فتنه گر بخواندشان. هم خودشان را و هم خاندان شان را. برای آل زبیر، کعبه مساحت قطر شکم شان بود، اما برای مختار، شان دین خدا، و مقام عدالت، حتی از شان خانه خدا هم برتر بود، اما مختار اتفاقا در خانه خدا به شهادت رسید. خانه خدا که فقط کعبه نیست. کعبه به جز سنگ نیست. کعبه یعنی علی. مختار را همان کسانی کشتند که پدران شان در جمل، و صد البته در جمل 88تنها گذاشتند علی را. ناکسانی ناکث تر از ناکثین. کارگزاران ابلیس. اربابان شکم، دنیا، صندلی و لفت و لیس. سابقه داران تزویر. حضراتی که “ناگفته ها”ی شان همیشه بیشتر از “گفته ها”ی شان است. چماق به دستان سابقه. ناجوان مردانی از قبیله غرور و نخوت و خودبزرگ بینی. عناصر نقاب، نه انصار انقلاب. مصلحت پرستان، نه عدالت دوستان. سرگشاده نویسان اشرافیت. اصحاب فتنه. همین اصحاب فتنه 88 که آل زبیر را ما هم دیده ایم در فتنه ای که از سر گذراندیم. آقازاده ها را ما هم دیده ایم. آل پول و آل ملک عبدالله و آل علی عبدالله صالح و آل خلیفه و آل لندن و آل بی عدالتی و آل خرید را ما هم دیده ایم. سران فتنه 88در رکاب همان سوار شدند که به دروغ گفت: “یا خیل الله! ارکبی…”. مردان خداجوی آل زبیر. آشوب گران عاشورا. آتش زنندگان خانه خدا. مردی با عبای شکلاتی، به همان رنگ عبای عبدالله بن زبیر. به همان رنگ عبای ملک عبدالله. کاش نشان نمی دادند لحظه شهادت مختار را. در آستانه ماه محراب، ماه روزه، شهادت مختار، یک روضه باز بود. خوب شد نشان ندادند شهادت عباس بن علی را. چشمان ما تاب دیدن این همه بی صفتی دشمنان علی را ندارد. ما می میریم اگر برخی صحنه ها را ببینیم. ما کجا و تاب علقمه کجا؟! ما تاب جمعه های بی مختار را نداریم. دل ما برای منتقم، تنگ می شود. حالا بدون مختار، جمعه ها برای ما دلگیرتر می شود. ما دل داده بودیم به مردی از تبار ثقف. ما انتقاد داریم به “ابراهیم”، ولو آنکه پسر “اشتر” باشد. ما انتقاد داریم به کسانی که انتقام را تنها گذاشتند و انقلاب را، در فتنه 88با سکوت شان. “مختارنامه” شاید تمام شده باشد، اما خون انتقام، در رگ های فصل انتظار همچنان خواهد جوشید. برای ما هیچ کلمه ای مثل مفهوم “انتقام” بار مثبت ندارد. بعضی لابد خود را آل “آل زبیر” و قیل و قال زبیر می دانند، که این همه از انتقام می هراسند. انتقام، باب مدینه عدل است. مختار یک سریال نبود. مختار، رئال بود. رئال است. واقعیت است. هنوز هست. انقلاب ما ادامه انتقام مختار بود. ادامه خون حسین. ادامه قیام. استمرار انتقام. آن 8سال و این 8ماه نیز. ما انتقام خون مختار را از آشوب گران عاشورا با حماسه 9دی گرفتیم. ما نگذاشتیم منتقم تنها بماند. ما نگذاشتیم جز بیرق علی، بیرقی بر بلندای شهرمان بالا رود. ما فریب “جاء الحق” دوستان جرج سوروس را نخوردیم. ما لعنت فرستادیم بر سران فتنه، از کوچک تا بزرگ شان. از صغیر تا کبیرشان. لعن علی عدوک یا علی. ما نگذاشتیم و نخواهیم گذاشت تاریخ، تکرار شود. بی خود عده ای تیرهای سرگشاده به سوی علی رها کردند. مگر اینجا کوفه است؟! مگر مرده ایم ما؟! “ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما، یک مو ز سر علی اگر کم گردد”. انتقام برای ما یک مفهوم است و فتنه گران 88مصداق بارز آل زبیرند. راستی! چه کسانی می خواهند این بار به جای مختار، انتقام را بکشند؟! خط مختار، خط انتقام است و تا “محراب” هست، مبارزه ما با آل زبیر ادامه دارد. ما تازه به ابوعبید خو گرفته بودیم که به شهادت رسید. اربعینی از هفته ها، مهمان آدینه مان بود. ما دل داده بودیم به مختار. به بن کامل. به کیسان. به خنده های ابوعمره. به خطبه های ابوعمره. به آخرین خطبه مختار بالای مسجد کوفه. ما افتخار می کنیم که مختار را هم ناجوان مردانه کشتید. مختار را نمی شد و نمی شود رویاروی کشت. مختار شیعه علی بود، اسیر نام پدر و مادر آل زبیر نبود. رفت به جنگ تزویر، بی حتی لباس رزم. به سخره گرفت همه سرگشاده نویسان تاریخ را. خندید به ریش بی ریشه همه مزورین. همه فتنه گران. همه اصلاح طلبان تاریخ که تاریخ جرئت نکرد فتنه گر بخواندشان، اما مختار، جرئت کرد و با ایشان جنگید تا معلوم شود کذاب چه کسی است. “کذاب” همان فتنه گر ملعونی است که دیروز می گفت در انتخابات تقلب شده و اما امروز می خواهد به نظام برگردد. چه کسی در کذاب بودن سران فتنه شک دارد؟! کذاب، همان فتنه گری است که با مفهوم عدالت مشکل دارد، اما با ما بر سر مصادیق، دعوا می کند. مگر “خط امام” مدعیان دروغین خط امام، سر از کاخ سفید در نیاورد؟! مگر برای اصحاب مجمع ضرار، آمریکا و اسرائیل دست نزد و سوت و هورا نکشید؟! مگر “خط امام” بعضی ها و بعضی ها و بعضی ها چیزی جز “کذب محض” است؟! خط امام، جام زهر نمی دهد به امام، و به این یکی امام، با تیر سرگشاده از کمان اشرافیت، جام زهر تعارف نمی کند. به ما ثابت شد چه کسی کذاب است. چه کسی منافق است. چه کسی مزور است… و چه کسی باعث حمایت جریان ضد روحانیت داریوش همایون از خود شد. مختار اما راست می گفت، چرا که ایستاده به شهادت رسید. اهل سازش و اهل مصلحت و اهل سابقه و اهل ایل و آل، هرگز نمی توانند تا آخرین قطره خون مبارزه کنند. ریختن خون مختار، اما همه آرزوی شان است. حالا مختار به شهادت رسید و مختارنامه تمام شد، اما نامه انتقام دست ما افتاده است. علم انتقام دست ماست. ما از پنجره انتقام، به خورشید انتظار می نگریم. ما منتظر منتقم ایم. مختار توانست انتقام خون ظلمه کربلا را بگیرد، اما ما منتظر منتقمی هستیم که می خواهد از تمام جور و ستم و ظلم و تبعیض و تزویر و دروغ، انتقام بگیرد. تا آن روز، تا دمیدن خورشید، ما دست از دامان ماه مان برنمی داریم. این، بر خفاشان شب پرست در فتنه 88به خوبی ثابت شد. در این مرز و بوم، چون کوفه نیست، هر فتنه ای، جز به یوم الله 9دی ختم نخواهد شد. ما اجازه نمی دهیم این مرکب، به هر ناکس و ناکثی سواری دهد. ما با علی، با عدل، با ولایت، با ملت با خون شهدا و با خون شهیدی به نام مختار ابوعبید ثقفی پیمان بسته ایم که اجازه ندهیم انتقام، تنها بماند. ما اهل کوفه نیستیم، قیام و انتقام و انقلاب تنها بماند. مختار، تنها بماند. هر چند که حریف مختار تنها هم نشدند. غوغایی به پا کرد با یک تن تنها، با یک تن پر تیر، با یک تن پر زخم، که الی الابد برای مان خاطره شد. از این پس آدینه ها برای ما یادآور یک رئال است، نه یک سریال. از آنجا که ملاک برای ما حال فعلی افراد است، باید گفت: “مختار زنده است، چون انتقام زنده است”.

***

گوارا باد شهادت، بر تو ای جوان مرد که با تزویر، جانانه جنگیدی… و سینه خیز، دم آخر، تنها و غریب، خودت را رساندی با هر زحمتی بود، جان کندی بود، به محراب علی، تا آرام بگیری در آغوش “فزت و رب الکعبه”… بنازم شهادت نازت را و بدن بی سرت را، اما جناب مختار! در کربلا جایت خالی بود. تو شاید تاب نداشتی خیلی صحنه ها را ببینی. تیر با بدن تو مهربان تر تا کرد، تا چشمان ابالفضل. متاثر از بوسه پیامبر، شمشیر راحت تر برید سر تو را، تا سر “حسین منی و انا من حسین”. گفت: “سری به نیزه بلند است، در برابر زینب، خدا کند که نباشد سر برادر زینب”.   

قطعه 26


 نوشته شده توسط مجید در دوشنبه 90/5/10 و ساعت 10:0 عصر | نظرات دیگران()

در جلسه روز یکشنبه 9 مرداد ، 90 مجلس در اولین دستور خود وارد بحث در مورد اشکالی شد که شورای نگهبان به قانونی گرفته بود که عده ای از نمایندگان برای اصلاح قانون انتخابات ماهها قبل ارائه نموده بودند و مدتها وقت جلسات مجلس را اشغال کرده بود. اجمالا بخش اصلی این اصلاحیه قانونی شرط نمایندگی مجلس را داشتن مدرک فوق لیسانس تعیین نموده و نیز یک دوره نمایندگی مجلس را معادل یک مقطع تحصیلی دانسته. به این ترتیب همه کسانی که بخواهند برای انتخابات بعدی نامزد نمایندگی شوند یا باید فوق لیسانس باشند و یا اگر لیسانس دارند باید یک دوره نمایندگی در سابقه شان موجود باشد. اظهر من الشمس است که این مصوبه جلوی ورود بسیاری از واجدین صلاحیت های عمومی به عرصه رقابت برای نمایندگی مجلس را می گیرد و صد البته بیشترین نفع آن شامل حال نمایندگان فعلی مجلس که مدرک تحصیلی شان لیسانس است می شود. با توجه به ایرادات شورای نگهبان این طرح شرم آور دو یا سه نوبت به صحن علنی رفت و برگشت داده شد که آخرین نوبت آن دیروز بود ، متاسفانه رئیس و هیات رئیسه مجلس که تا کنون بر خلاف آیین نامه داخلی با دلایل موهوم چندین طرح و لایحه را متوقف و مسکوت نموده (مثل تجدید نظر در رابطه با انگلیس ، انتقال مقر سازمان ملل و حمایت از خانواده و . . . ) هیچ عکس العملی در برابر این طرح آبرو بر باد ده نشان ندادند. در جلسه دیروز من با استناد به حرفهای شخص رئیس مجلس و نایب رئیس اول آن آقای با هنر که مکررا در جلسات علنی و غیر علنی بیان شده بود و به استناد بند 11 ماده 23 آئین نامه داخلی مجلس به رئیس مجلس تذکر دادم که از به حراج گذاشتن آبروی مجلس برای رفع مشکل نمایندگانی که در دور بعد نمی توانند نامزد شوند پرهیز کند ولی آقای رئیس بر خلاف ماده 110 آیین نامه داخلی که اشعار می دارد:

" قطع کلام ناطق و عدم مراعات سکوت از طرف نمایندگان و هرگونه تهمت و توهین و ایراد گیزیهای شخصی و حرکات و تظاهراتی که موجب بی نظمی مجلس باشد ممنوع است و مرتکب مشمول مجازاتهای مندرج در این آیین نامه خواهد گردید. رئیس مجلس مسئول جلوگیری از این تخلفات است"

مکررا کلام مرا قطع می کرد و به ایراد سخنانی می پرداخت نظیر اینکه عده ای می خواهند مجلس را تخریب کنند! (قضاوت اینکه چه کسانی موجب تخریب و هتک مجلس می شوند با شما)و با این نحو سخن گفتن موجب تحریک اقلیتی از نمایندگان که در هر حال هوادار رئیس هستند می شد و البته آنها که از ترس رو شدن دستشان جرات دو دو گفتن ندارند به جای آن در بین سخنان من با احسنت احسنت گفتن به رئیس و ایجاد سر و صدا مجلس را به بی نظمی می کشاندند. این عده به این نیز اکتفا نکرده و در حالی که من و رئیس جلسه در حال گفتگو بودیم یک عضو هیئت رئیسه که ید طولایی در استمالت و هواداری از رئیس دارد بدون اجازه تریبونش را باز و به من حمله کرد و البته این عمل صد در صد خلاف اخلاق و قانون وی مورد هیچ تذکری از سوی رئیس واقع نشد!!و عضوی دیگر از هیئت رئیسه با مراجعه به جلوی میز من مرا تهدید به کتک زدن نمود!!! که حاضران در آن لحظه شاهد این بودند. معدودی از نمایندگان هم که منافعشان با عدم به سرانجام رسیدن این طرح به خطر می افتد و نمی توانند از نامزدی دور بعد دل بکنند در حالی که من در حال صحبت بودم با مراجعه به جلوی صندلی من اصرار به صرفنظر از تذکر داشتند. لازم به ذکر است که بر خلاف روال مرسوم فیلم این قسمت از جلسه مجلس که به تذکر من مربوط می شد را به دستور هیئت رئیسه به من ندادند . از آنجا که سایت ها و خبرگزاریهای دلبسته به آقای لاریجانی و اصحابش که نمونه رفتارشان را ذکر کردم هر جور خواستند با هر عکس بدون توضیحات به انعکاس این ماجرا پرداختند این پست را به انعکاس ماجرا از قول خودم که طبق معمول هدف حمله شارلاتانیزم رسانه ای قرار گرفتم اختصاص دادم تا مخاطبان برای یافتن حقیقت از دو طرف ماجرا مطلب  را شنیده باشند.

وبلاگ مهدی کوچک زاده


 نوشته شده توسط مجید در دوشنبه 90/5/10 و ساعت 9:23 عصر | نظرات دیگران()

به گزارش جهان به نقل از کیهان به تازگی روزنامه انگلیسی گاردین گزارشی را در این زمینه منتشر کرده که فارغ از برخی خلاف گویی های آن جالب توجه است.

این روزنامه با تمرکز بر سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس می نویسد: ژنرال پترائوس مدیرکنونی سازمان سیا علاقه دارد داستانی را از زمانی بازگو کند که یک ژنرال 4 ستاره در عراق بود.

اوایل سال 2008 زمانی که مجادله بین گروه شبه نظامی شیعه از یک طرف و ارتش آمریکا و عراق از طرف دیگر شعله ور بود، به پترائوس یک تلفن داده شد که در آن یک اسم ام اس از سردار ایرانی بود، آن سردار ایرانی از آن به بعد تبدیل به الهه انتقام شد.

ادب سردار سلیمانی
این مسیج از فرمانده سپاه قدس، قاسم سلیمانی آمده بود، و توسط یکی از رهبران عراقی منتقل شده بود، در آن پیغام نوشته شده بود؛


«ژنرال پترائوس! شما باید مرا بشناسی، من قاسم سلیمانی هستم، کسی که سیاست های ایران را در عراق، لبنان، غزه و افغانستان تدوین می کند و صد البته سفیر ایران در بغداد نیز عضو سپاه قدس است و کسی که جایگزین او می شود نیز عضو سپاه قدس است.»


گاردین می نویسد: پترائوس بشدت نیاز داشت که به او گوشزد شود، بسیاری از نظامیان آمریکا که با عراقی های شیعه کار می کنند، توسط قاسم سلیمانی و افراد وابسته به سپاه قدس به تحلیل برده می شوند، آنچنان که تلاش های دیپلماسی آمریکا در سایر نقاط خاورمیانه به تحلیل برده می شود، خصوصا در لبنان.


پترائوس سال گذشته به ارگان تحقیقاتی مربوط به جنگ گفت که مشکلی که سلیمانی برای او درست کرده بوده است، چه بوده است.


روزنامه انگلیسی اضافه می کند: قدرت و وجهه قاسم سلیمانی به عنوان کسی که قدرتمندترین بازیگر عرصه منطقه است، در سه سال گذشته کاهش نیافته است و در برخی از مولفه ها، افزایش نیز یافته است.


قدرت ارتباط های سلیمانی طی هفته ها مصاحبه با مقامات عراقی مشخص شده است، برخی از مقامات عراقی او را ستایش می کنند.

به گزارش روزنامه مذکور، «وظیفه سپاه قدس حفاظت از انقلاب و صدور آن به کشورهای اسلامی است. جوامع شیعه نشان داده اند که بسیار مستعد انقلاب هستند و با سپاه قدس همراهی خواهند داشت. البته سپاه قدس متحدان سنی نیز دارد، مانند حماس و غزه».


گاردین نوشت: 8 سال گذشته ما شاهد جنگ بین متحدین و نمایندگان سپاه قدس با ارتش آمریکا بوده ایم که نتیجه آن را اکنون می بینم، چرا که ارتش آمریکا درحال ترک عراق است.


گاردین آنگاه از قول صالح المطلک (از عناصر بعثی و مستخدم سازمان سیا که با استخبارات سعودی نیز همکاری می کند)، نوشت «سلیمانی قدرتش را مستقیماً از [آیت الله] سیدعلی خامنه ای می گیرد. تمام مقامات مهم عراقی سلیمانی را به شکل یک فرشته می بینند و با او رایزنی دارند»


گزارش گاردین حاکی است: یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی است، درباره سلیمانی می گوید «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است، او فردی است که آرام سخن می گوید و منطقی و بسیار مودب است، وقتی با او حرف می زنید، بسیار ساده برخورد می کند.


تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمی دانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمی تواند با او بجنگد».


روزنامه انگلیسی معتقد است: سلیمانی اصلا یک مرد جنگی به نظر نمی رسد، با موهای جوگندمی، لاغر و با لبخندی ملیح! کسانی که او را در سال 2006 و هنگام مسافرتش به بغداد به صورت مخفیانه دیده اند، می گویند او بدون هیچ محافظی تنها به همراه دو نفری که او را دعوت کرده بودند، به همه جا می رفته است.


آمریکایی ها تا زمانی که او به ایران بازمی گردد، از حضور او در عراق خبردار نمی شوند. یکی از مقامات بلندپایه رسمی آمریکا می گوید:

«او مانند قیصر سوزو هراس انگیز است، او همه جا هست و هیچ جا نیست»(!) یک نماینده شیعه و رده بالای مجلس عراق می گوید «او موفق شده است که با تمام گروه های شیعه عراقی در همه سطوح رابطه برقرار کند.

در نشست سال گذشته دمشق که براساس آن نشست، دولت کنونی عراق شکل گرفت، او در میان رهبران ترکیه و سوریه و عراق و حزب الله حضور داشت و همه را مجاب کرد که نوری المالکی را برای بار دوم برگزینند.» حتی رئیس جمهور عراق، جلال طالبانی او را به صورت مرتب ملاقات می کند.


گاردین این را هم متذکر شد که «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می دانند. بسیاری از مقامات آمریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده اند، می گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده اند.

یکی از مقامات بلند پایه ارتش آمریکا دراین باره می گوید: من خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می خواهد؟

گرگیجه گرفتن رسانه های انگلیسی و آمریکایی و انتشار تحلیل هایی آمیخته با تحریف درباره نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران - با محوریت نظامی نشان دادن این نفوذ- در حالی است که اگر سلاح و نظامی گری ابزار نفوذ بود، طبیعتاً اشغالگران آمریکایی باید بیشترین نفوذ را در عراق و افغانستان می داشتند.


واقعیت ماجرا این است که ملت های منطقه برای جمهوری اسلامی اعتبار ویژه ای قائلند و آن را حامی و پشتوانه اقتدار و عزت خود- و نه معارض و مزاحم- می یابند و بسیاری از آرمان های خود را در سیمای انقلاب اسلامی جست وجو می کنند و سلیمانی حامل این پیام است


 نوشته شده توسط مجید در یکشنبه 90/5/9 و ساعت 2:30 عصر | نظرات دیگران()

وبلاگ حدیث یار 

 



یک بار زمان شاه وارد یک مشروب فروشی شدم، با همین عبا و عمامه! دیدم سر تمام میزها مشروب است، یک عده‌ای مشغول نوشیدن و یک عده‌ای مست هستند و یک عد‌ّه تازه نشسته‌اند.
من که وارد شدم صاحب کافه گفت: آقا اشتباه آمده‌اید! گفتم: نه برادر، اشتباه نیامده‌ام، آدرس گرفتم و درست آمدم، مگر

اینجا فلان کافه نیست؟ گفت : چرا ! گفتم: پس من درست آمدم. گفت: فرمایشی دارید؟ گفتم: یک کلام!
آن زمان هم من سی سه سالم بود، جوان بودم! گفتم: من فقط یک کلمه می‌خواهم به تو بگویم، اما باید اول از تو بپرسم: یهودی هستی:
گفت : نه! مسیحی هستی؟
گفت: نه! مسلمانم!
گفتم: سنی هستی؟
گفت: نه شیعه هستم!
گفتم : پس می‌توانم آن یک کلمه را به تو بگویم!
گفت: بگو! گفتم: پروردگار فرموده: مؤمنان پیر، نورِ من هستند و من حیا می‌کنم که نورم را با آتشم بسوزانم، من خدا دیگر از او حیا می‌کنم.
گفتم: تو که از شصت سال گذشتی و سر و صورتت پر از سفیدی است، چه می کنی؟
گفت: چکار بکنم؟ تکان عجیبی خورد!.
گفتم: دیروز چقدر آوردی؟ آن زمان،
گفت: هفت هزار تومان! هفت هزار تومان شمردم و
گفتم: این پول مشروب ها، به اینها هم بگو دیگر نخورند و بلند شوند بروند. همه را بیرون کرد. با هم رفتیم تمام مشروب ها را داخل چاه ریختیم. رفتم رفقایم را آوردم یک پولی روی هم گذاشتند، بیست و چهار ساعت نشد که به تعداد دویست نفر دیگ و بشقاب و قاشق و چاقو همه چیز آوردیم!؛ یعنی من صبح این کار را کردم، بعد از ظهر آنجا تابلوی چلوکبابی خورده بود، چلوکباب هم داشت! روز اول هم یک روحانی گفت: دویست پرس چلوکبابش را من می‌خرم!
بعد هم دیگر چلوکبابی شد!

 

 


 نوشته شده توسط مجید در یکشنبه 90/5/2 و ساعت 1:12 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2      
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 32
بازدید دیروز: 63
مجموع بازدیدها: 396499
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
> دانشجویان حامی جبهه پایداری - حامیان جبهه پایداری در فضای مجازی