ایران آفتاب
محافل ضدانقلاب مقیم خارج سران و بازیگران داخلی فتنه را به خاطر سردرگمی و استیصال طولانی مدت با طنزهای تمسخرآمیز و تلخ می نوازند.
یکی از رسانه های ضدانقلاب در این زمینه خطاب به موسوی نوشت: عده ای که کله شان بوی آبگوشت بزباش می دهد بدجوری هوس باتوم کرده اند و دلشون لک زده از لج یه بنده خدایی در کارولینای شمالی (حیف که به صلاح جنبش تغییر فاز دادنمون نیست وگرنه هزار بار می نوشتم کدیور، کدیور...) هم که شده فریاد بزنند نه غزه نه لبنان. وظیفه خودمان دیدیم از مهندس درخواست کنیم راهپیمایی ما را لغو نکند.
نویسنده خودنویس در ادامه مطلب خود نوشت: بنده از همین سایت که با حفظ سمت ضدانقلاب بودن و معاند بودن، سایتی تفرقه انگیز و کیهانی هم هست! طی این نامه از مهندس موسوی نازنین که مثل بنده فقط عضوی از جنبش سبز هستند و هیچ ادعایی ندارند جز رهبری جنبش بی رهبر سبز! درخواست صدور مجوز برای راهپیمایی دارم. هیچ شعاری هم نمی دیم جز «هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران» (با شیرین کاری های برادر کدیور یهو دیدی بدترش رو هم دادیم!)
سایت مذکور اضافه کرد: مسیرهارو دولت مشخص می کنه. فقط یه مشکلی داریم با این آقای کروبی که هر دفعه یه جای پرت رو اعلام می کنه میگه من از اونجا میام ما هم به احترام همین شجاعتش می ریم اونجا بلانسبت مثل ...کتک می خوریم بعدم کروبی رو اجازه نمی دن بیاد ما هم برمی گردیم همون مسیر اصلی! مهندس!جان مادرت لغو نکن، محض خنده هم که شده همین جوری الکی بگو من هم میام، ما که می دونیم نمی ذارن بیای!
ظاهرا موسوی در قبال تحریکاتی از این دست گفته که فراخوان بی موقع موجب سرکوب می شود و باید ببینیم که چه می شود کرد.
به گزارش شبکه ایران، این حزب سیاسی در بیانیهای که خطاب به روزنامه رسالت منتشر کرده، خبر این روزنامه را درباره تعطیلی جلسات مجمع روحانیون رد و عنوان کرده است که ما اختلاف و چند دستگی در حمایت از "دو برادر عزیز و رشید آقایان مهندس میرحسین موسوی و جناب حجتالاسلام و المسلمین کروبی" نداریم.
مجمع روحانیون در ادامه، بدون اشاره به همراهی صریح سران فتنه با دشمنان جمهوری اسلامی ایران، آنان را "خدمتگذار انقلاب" نامیده و در تقدیر از آنان اظهار داشته است: مجمع روحانیون مبارز ضمن قدردانی از آقایان موسوی و کروبی به شدت هرگونه اهانت به این دو خدمتگزار انقلاب و کشور را محکوم میکند و از اهانت کنندگان نیز صریحاً اعلام بیزاری و انزجار مینماید.
در پایان بیانیه مجمع هم ضمن توهین و تهمت به برخی مسئولان نظام، خطاب به روزنامه رسالت آمده است: به آن جریده توصیه میشود در بازی های باند قدرت کمتر خود را بازیچه دست سایتهای مشکوک که ساختار اخلاق و دیانت را در این کشور شکستهاند قرار دهد.
گفتنی است فعالان سیاسی معتقدند اقدامات ساختارشکنانه این مجمع را یکی از عوامل اصلی پدید آمدن فتنه 88 می دانند.
به عنوان مثال، با وجود تاکید مستقیم حضرت امام مبنی بر خودداری از تجمعات و راهپیماییهای بدون مجوز و لزوم برخورد همه مسئولان و مردم با این مساله و نیز سخنان فصل الخطاب رهبر انقلاب در خودداری از ادامه لشکرکشی های خیابانی، مجمع روحانیون مبارز عامل اصلی ایجاد آشوب شب 30 خرداد سال گذشته که منجر به کشته و زخمی شدن ده ها تن از مردم شد، شناخته شد.
این گروه سیاسی همچنین در برابر شعارهای انحرافی جریان مطلوب خود نظیر "نه غزه، نه لبنان" و "جمهوری ایرانی" که حمله به دستاوردهای امام ارزیابی شد، حمایت کرد. نقش علی اکبر محتشمی پور، از اعضای مجمع روحانیون، در این باره بارز بود.
اعضای این مجمع حتی در جریان هتک حرمت عکس بنیانگذار جمهوری اسلامی هم نه تنها این اقدام را محکوم نکردند، بلکه به حمایت از توهین کنندگان پرداختند.
علاوه بر محمد خاتمی که به عنوان یکی از سران فتنه شناخته شده است، موسوی خوئینی ها، علی اکبر محتشمی پور، موسوی لاری و موسوی بجنوردی از دیگر اعضای خبرساز مجمع روحانیون هستند که از زمان آغاز فتنه 88 جلسات پنهانی مختلفی برگزار کرده اند.
یکی از اعضای این مجمع به "مرد خاکستری اصلاحات" معروف شده است.
با این همه اعضای مجمع روحانیون نه تنها حاضر به عذرخواهی از اقدامات خود نشده اند که حتی بر رویکرد سال گذشته خود و حمایت از سران فتنه تاکید دارند.
بر همین اساس درخواست های مختلفی از سوی بخشی از سیاسیون برای رسیدگی به اتهامات اعضای این حزب مطرح شده است
ابراهیم یزدی دبیرکل گروه غیرقانونی نهضت آزادی در جمع تعدادی از دانشجویان ضمن تحلیل شرایط سیاسی کشور و وضعیت اصلاح طلبان تصریح کرد: خاتمی جنبش بی سر سبز را به شکست کشاند.
به گزارش مشرق، ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی که در جمع تعدادی از دانشجویان سخن می گفت افزود:جنبش سبز در حال حاضر وضعیت خوبی ندارد. باید قبول کنیم که این جنبش به علت نداشتن رهبری و استراژی واحد شکست خورده است.
وی در خصوص نیاز جنبش سبز به رهبری واحد گفت : این جنبش از ابتدا فاقد رهبری منسجم بود و به همین دلیل شکست خورد. ما از ابتدای تشکیل این جنبش داد زدیم که بیایید دور هم بنشینید و استراتزی خودتان را تعیین کنید.
مشخص کنید که چه می خواهید و قرار است تا کجا بیش بروید. اما آقایان سرمست جمعیت داخل خیابانها بودند و اصلا توجهی به این نقیصه بزرگ نکردند.
یزدی یکی دیگر از دلایل شکست جنبش سبز را لج بازی های خاتمی موسوی و کروبی دانست و افزود: اینها با لج بازی های خود باعث شدند که این جنبش نوپا زمین بخورد.
وی ادامه داد: خاتمی بیشترین ضربه را به این جنبش زد. او به درد رهبری نمی خورد و خودش هم این را می دانست. خاتمی آدم فرهیخته ای است اما نخواست رهبری این جنبش نوپا را بر عهده بگیرد. چرا که می دانست این جنبش بی سر سرانجامی نخواهد داشت.
به گفته یزدی خاتمی می دانست کروبی و موسوی زیر پرچم او نخواهند آمد. ضمن اینکه او معتقد بود باید بین جنبش سبز و اصلاحات تفاوت قائل بود وآنها را از هم تفکیک کرد.
یزدی در این جلسه تصریح کرد : جنبش سبز برای حیات مجدد و بلند شدن از زمین باید این نقص فقدان رهبری و استرتژی مشخص را جبران کند.
وی اضافه کرد : وقتی جنبش شکل گرفت آقایان باید می دانستند که اگر استراتژی مشخصی نداشته باشند دیگر کروبی، موسوی و خاتمی کنترل کننده آن نخواهند بود و نیروهای دیگری که آنها از آن غفلت کرده بودند وارد می شوند.
الان یک سر جنبش در خارج و یک سر آن در داخل است . در چنین شرایطی بیش از هر زمان ضرورت رهبری قوی خودش را نشان داده است.
دبیرکل نهضت آزادی در این جلسه از علنی شدن اختلافات موسوی ، کروبی و خاتمی با یکدیگر انتقاد کرد و گفت: وقتی که اختلافات آقایان به بیروت درز پیدا می کند کمترین نتیجه اش سرخوردگی و ناامیدی هواداران و روحیه گرفتن رقیب می شود .
وی تصریح کرد: با گرفتن چند عکس یادگاری در عروسی نمی توان این اختلافات را کتمان کرد.
یزدی تأکید کرد: رهبری این جنبش نمی تواند فردی باشد بلکه رهبری باید جمعی باشد . ما چندین بار پیشنهاد کردیم که یک جبهه فراگیر از همه نیروها و گروهها برای رهبری این جبهه درست شود تا بتوان این جنبش را به دوباره احیا کرد.
یزدی در پاسخ به اعتراض یکی از حاضرین مبنی بر اینکه جنبش سبز هنوز زنده و پویاست تصریح کرد : کدام جنبش ؟ جنبشی که فقط نامی از آن باقی مانده و باید آن را در شیکه ها اجتماعی و اینترنت پیدا کرد. نباید از واقعیت فرار کرد . بعد از 22 بهمن سال گذشته چه حرکت منسجم و مدنی از این جنبش دیده اید؟ در طول این مدت آیا یکبار بزرگان این جریان دور هم نشسته اند تا یک برنامه واحد و مشخص را تدوین کنند؟با نوشتن بیانه و مصاحبه ها تکراری کاری از پیش نمی رود.
وی ادامه داد: کروبی و موسوی هم علی رغم اینکه این اواخر خیلی تلاش کردند که نشان دهند مشکلی با هم ندارند اما با رقابت های بچگانه با یکدیگر برای مطرح کردن و معرفی خود به عنوان رهبر جنبش سبز کار را بدتر کردند.
زنبیل، از این زنبیل قرمزهای قدیمی سوراخ سوراخ دستش بود و ایستاده بود کنار اتوبان … اتوبان …؛ حالا هر چی زور می زنم اسم اتوبان یادم نمی آید. پیر شدیم رفت. تو به این عکس بالای وبلاگ نگاه نکن. مال ? سال پیش است. اصلا چند سالم است الان. ?? سال. ?? سال اگر در این دنیا زنده باشم فقط ?? سال از عمرم باقی مانده. ? سال هم بیشتر از بابااکبر زندگی کرده ام. این هم خودش یک نوع بی ادبی است. آدم که از پدرش بیشتر عمر نمی کند. با ادب خانم رقیه بود که در همان ? سالگی و مثل پدرش به شهادت رسید. ما درد یتیمی نکشیده ایم و الا تا الان باید ? تا کفن پوسانده بودیم اما به هر حال فرزند شهید باشی ?? سالت هم شده باشد، باز یک بچه شهیدی، مثل آن پیرزن زنبیل به دست چند خط بالا. حالا من از کجا فهمیدم فرزند شهید است این پیرزن؟ قصه دارد. قصه اش را برای تان تعریف نمی کنم؛ چون پیرزن قسمم داد چیزی از زندگی اش ننویسم اما پیرزن که با حفظ سمت، مادر شهید هم بود، از کجا فهمید من یک نویسنده ام؟ این را ایشان باید به شما بگوید ولی مسئله اینجاست که این بار من به او قسم دادم که از زندگی ام چیزی به کسی نگوید. لام تا کام. اصلا چی کار دارید؛ یک سری حرف میان ما رد و بدل شد که باد هوا نبود؛ یاد “حوا” افتاده بود در دل دو تا “آدم”. حوا مادر شهید والامقام هابیل است، حالا بنیاد شهید برود برای قابیل با بیل کارت صادر کند! شهید وصیت نامه دارد و وصیت نامه اش را با خون خود می نویسد. قابیل پلاک نداشت. شهید بی پلاک، بی خاک بی افلاک، ملاک راه ما نیست. ما شهیدی می خواهیم که زندگی نامه اش شرح عاشقی باشد، نه پرونده اتهام. شهید پرنده است و بال دارد، اغتشاش علیه علی وبال گردنش نیست. اگر به هر کی هر کی است، با کارت بنیاد شهید هم می توان جهنم رفت که خدا به خون شهید نگاه می کند، نه به کارت بنیاد شهید. بی گناه پدر من بود که به شهادت رسید. آشوبگری در حکومت علی حتی اتهامش هم گناه بزرگی است. ما متهم مرده را به رسمیت می شناسیم ولی متهم شهید فقط یک دروغ است. شهید فقط متهم به عاشقی است. متهم به عیاشی شهید نیست و من دقیق نمی دانم بنیاد شهید نجاشی را شهید حساب کرده یا نه. پادشاه حبشه آدم خوبی بود اما بنیاد شهید به اسم جذب حداکثری بد نیست نمرود را هم شهید اعلام کند. از کجا معلوم؟ شاید نمرود هم نامردی کشته شده باشد؟ پشه ای که داشت در بینی نمرود ویز ویز می کرد و حتی خسرو پرویز که داشت به حساب مکتب ایران در بانک کسری، بت واریز می کرد، از کجا معلوم؟ شاید به ناحق کشته شده باشند؟ اصلا شاید به ابن ملجم، بیش از یک ضربه زدند. به هر حال آن زمان شاید کهریزک نبود اما تندروی که بود؛ برای آقای “مرادی” هم کارت بنیاد شهید صادر کنید. راه دوری نمی رود اما شهید پلارک که پلاک داشت ملاک راه ماست. پلاک شهید حسین غلام کبیری، پلاک هوندا ??? اش بود که بد می سوخت اما موتور ضد انقلاب را در خیابان اغتشاش پایین آورد. دل مادر این شهید هم بد دارد می سوزد. دل من هم. آخر شهید از گلاب هم خوشبوتر است. از عود هم. مرده هایی که بوی دود می دهند شهید نیستند. بهشتی گفت: “بهشت را به بها دهند و به بهانه ندهند” و من می گویم: “بهشت را به شهید دهند و به کارت بنیاد شهید ندهند”. خواهر ? ساله من هنوز کارت بنیاد شهید نگرفته بود که فهمید بابااکبر شهید شده و گرد یتیمی بر صورت من زودتر از کارت بنیاد شهید صادر شد. آن زمانی که سر بسیجی اروند از بدنش جدا شد، سیدالشهدا آمد و به او لبخند زد و هیچ کدامشان کارت بنیاد شهید نداشتند. کارت بنیاد شهید برگه ای است کوچک که گنجایش فهم کلمه “شهید” را ندارد. پدر من یک شهید حکومتی بود و در راه انقلاب اسلامی شهید شد. بنیاد شهید یک نهاد دولتی است. دولتی به نام دولت جمهوری اسلامی. من اما یک بچه شهید حکومتی ام و نام درست حکومت من “انقلاب اسلامی” است. “آقا” وقتی سالها پیش آمد خانه ما، از پدربزگم کارت بنیاد شهید نخواست. خامنه ای با یک نگاه می فهمد چه کسی خانواده شهداست، چه کسی نه. این کارتها بیخود برای چه دارد صادر می شود؟ گیرم آقای فلانی با کارت بنیاد شهید شد پدر شهید، آیا قبر پسرش زیارتگه عشاق است یا عمو و عمه و خاله و دایی؟ آقایان! حالا حالاها باید نیش قلم مرا تحمل کنید. من مجوز این کار را از مادر شهید شهبازی گرفته ام. به من امشب، آری امشب بعد از افطار در کنار مزار پسرش گفت: آن دنیا به پسرم می گویم جلویت را بگیرد، اگر رسوایشان نکنی. جوهر تمام کردی، من خون علیرضا را به تو می دهم. تو فقط بنویس. این بار دست روی بد چیزی گذاشته اند. سالها در فراق جگرگوشه ام به اشک و زاری نگذرانده ام که حالا به هر ننه قمری بگویند مادر شهید. بنویس اتفاقا من یک مادر شهید ندید بدیدم و طاقت ندارم ببینم به هر ننه قمری می گویند مادر شهید. بنویس. تو فقط بنویس. گفتم: مادرم، یاسین در گوش خر خواندن است. گفت: عیبی ندارد. تو فقط بنویس. گفت: لازم شد کارت بنیاد شهید را جلوی در بنیاد شهید پاره می کنم اما تو فقط بنویس. گفت: بچه اینها اگر شهید است، وصیت نامه شان کو؟ گفتم: کاری ندارد، یک وصیت نامه هم جعل می کنند. نام شهید را چطور جعل کردند؟ گفت: وصیت نامه را با خون می نویسند. گفتم: با چی می خوانند؟ گفت: با خون دل. گفتم: آخرین بار کی خواب علیرضا را دیده ای؟ گفت: سالهاست که با اشک چشم خوابیده ام. جگرگوشه ام در باران می آید. با یاران می آید. با پازوکی و محمودوند. با آن بسیجی اروند. با یک “یازهرا”ی قشنگ روی سربند. گفتم: اتفاقا در مسیر پیرزنی را سوار کردم که او هم مادر شهید بود. تازه، فرزند شهید هم بود. گفت: خب، چی می گفت؟ گفتم: چیزی نمی گفت، مثل تو فقط گریه می کرد.
حیسن قدیانی