ایران آفتاب
یکی از بزرگترین خطراتی که همه تشکل ها و جریانهای سیاسی را تهدید میکند، تمایل آنها به بیگانگان و استمداد از آنها در جهت رسیدن به اهداف داخلی شان است.
این تهدید مربوط به امروز و دیروز نیست. از زمانی که کیان ایران با بدخواه و دشمن خارجی مواجه بوده، همواره دشمنان خارجی ایران درصدد بودهاند تا از اختلافات داخلی ایرانیان بهرهبرداری کرده و با نزدیک شدن به یکی، از خدمات وی بهره برده و خدماتش را جبران کنند.
با تشکیل جمهوری اسلامی نیز برخی از گروههایی که همدوش انقلابیون علیه رژیم شاه فعال بودند، این خطر را جدی تلقی نکردند و نهایتا برخی کارشان به جایی کشید که در جریان جنگ شهرها، اطلاعات نقاط بمباران شده را به ارتش صدام میدادند و برخی دیگر عملا بخشی از ارتش صدام شدند و به روی هموطنان خود اسلحه کشیدند.
در سالهای اخیر نیز برخی اصلاحطلبان، به طمع دریافت کمک از غرب برای رسیدن به قدرت و سرنگونی رقیب، به هشدارهای دیگر اصلاح طلبان و دلسوزان خود بی توجهی کردند و به تدریج جذب رسانهها و موسسات تحقیقاتی و حتی جاسوسی غرب شدند.
آنها در ابتدا کمک گرفتن از دشمن دیرینه انقلاب اسلامی را به انحاء مختلف توجیه می کردند و نزد وجدان خود و دوستان معترض، استخدام شدن در رسانهها و موسسات غربی را چنین توجیه می کردند که ما به اینها کمک نمیکنیم، بلکه از اینها برای براندازی این رژیم فلان فلان شده جمهوری اسلامی کمک میگیریم...
این توجیه شاید برای ضد انقلاب های دو آتشه قانع کننده بود، اما مشکل از جایی شروع می شد که این ایرانیان تحت استخدام دولت آمریکا ناچار بودند در مواقعی که بین منافع ملت ایران و منافع آمریکا اصطکاک جدی ایجاد میشد، یکی را انتخاب کنند. ملیت آنها، به آنها میگفت طرفدار ملت ایران باشید اما استخدامکننده آنها میگفت شما حقوق دولت آمریکا را میگیرید پس باید از منافع آمریکا دفاع کنید...
طی 30 سال پس از انقلاب، این هموطنان دو ملیتی بارها در چنین آزمون سختی قرار گرفته اند... زمانی که ناو جنگی آمریکایی، هواپیمای ایرانی را در آسمان خلیج فارس ساقط و صدها هموطن را کشت باید به نفع چه کسی موضع می گرفتند؟ ایران یا آمریکا؟ کمی جلوتر بیائیم. سال گذشته که عوامل تروریست تحت حمایت آمریکا(ریگی)، هموطنانمان را در شرق کشور به خاک و خون می کشید، آنها باید در مقابل ریگی چه موضعی میگرفتند؟ حمایت یا محکومیت؟
در ماجرای هستهای که آمریکا با تمام وجود نمی خواهد اجازه دهد تا ایران به دانش هستهای دست یابد چطور؟
و همین موارد آخری؛ بمبگذاران مسجد زاهدان که با کشتن مردم، ایران را ناامن و به منافع آمریکا خدمت میکنند، آیا باید با تجلیل یاد شوند یا محکوم؟! شهرام امیری چطور؟ محقق جوانی که پیشنهادهای وسوسهانگیز آمریکایی ها را رد کرد و بدون هیچ کمکی به آمریکا فشار به ایران، به میهن بازگشت چطور؟ یا در جریان مهار آتش در چاههای نفت شهر، آیا ایرانیان دوستدار و همکار آمریکات باید موفقیت هموطنانشان در مهار آتش چاه نفت شهر را تحسین کنند یا تحقیر؟
متاسفانه برخی اصلاح طلبان که در سالهای گذشته پیشنهاد کمک غرب را قبول کرده و به تدریج جذب رسانه ها و مراکز تحقیقاتی- اطلاعاتی غرب شدهاند، در آزمونهایی که یکسوی آن منافع وطن و یکسوی آن منافع غرب بودهاست، کاملاً مردود شده اند.
آن گروههای مدعی اصلاح طلبی که آنقدر در ساختار فرهنگی – سیاسی غرب حل شدهاند که به نفع گروه تروریست ریگی موضع میگیرند، دیگر اصلاح طلب، که شایستگی ایرانی بودن نیز ندارند.
آن مدعی اصلاح طلبی که به اقدام شهرام امیری در رد پیشنهادهای دولت آمریکا، پوزخند میزند، دیگر نه اصلاح طلب که حتی ایرانی هم نیست.
آن مدعی اصلاح طلبی که عجز طولانی شرکت بریتیش پترولیوم در مهار نشت نفت در خلیج مکزیک را با دلایل مختلف توجیه می کند و موفقیت متخصصان ایرانی در مهار آتشسوزی در نفت شهر را به سخره می گیرد، ننگ اصلاح طلبی و ننگ ایرانی است.
آن گروه مدعی اصلاح طلبی که کشتار مردم زاهدان در مسجد را توجیه می کند، باید به شناسنامهاش مراجعه و از خود بپرسد که آیا واقعاً خون ایرانی در رگهایش جاری است؟
یک ایرانی واقعی، اگر به حکومت و اداره کشورش اعتراض دارد، در چارچوب قانون اعتراض میکند و هرگز حاضر نمی شود برای رسیدن به مقصود، از اجنبی کمک بگیرد، چه رسد به اینکه، برای حقوق دریافتی از بیگانگان، علیه منافع هموطنانش فعالیت کند.