ایران آفتاب
همانطور که می دانیم در روزهایی به سر می بریم که مهندس حال مصاحبه ندارد؛ جخت بلا کار جنبش در همچو روزهایی می افتد روی دوش زهره کوهنورد. این کوهنورد قهرمان اخیراً در نامه ای به کارلا برونی، ضمن اشاره به آخرین دست آوردهای جنبش سبز، از ایستادگی و مقاومت کارلا برونی و همسر فضانوردش نیکلا سارکوزی تجلیل کرده است. مشروح این نامه که نسخه ای از آن به دفتر خبرگزاری چیزنا نمابر شده است، در زیر می آید:
خدمت عروس ایفل، دختر پاریس؛ بانو برونی!
با سلام و احترام
آنچه باعث شد این نامه را مرقوم کنم، توصیه خان باجی؛ سرکار خانم شیرین شیرینا بود به حقیر مبنی بر حمایت از شما در این برهه حساس کنونی که بلانسبت جنبش سبز، مهد دموکراسی مثل درازگوش «تروا» توی گل گیر کرده است و بی شک شوهر چشم چران تو لااقل یک خوبی که دارد این است که برای مصاحبه، هنوز حال دارد اما مهندس، ?? ساعت نشسته خانه، فقط مشغول «کشیدن» است و کاش «پیکاسو» می کشید! عاشق سبکهای متنوع و نو به نوست. از رئالیسم بگیر تا جانم برایت بگوید؛ کنستراکچیزیسم، امپرسیونیسم، پست امپرسیونیسم، نئو اکسپرسیونیسم، پست اکسپرچیزونیسم، آبستره، چیزستره، اکسپرسیونیزم انتزاعی، کوبیسم و اون یکی سبک. چی بود؟ خوب بود اسمشها! الساعه زیر زبانم بود؛ آهان؛ فوتوریسم! سرت را درد نیاورم زن! این مهندس، بدتر از «بختیار» صبح تا شب دارد می کشد! البته بختیار از قرار تحصیل کرده فرانسه بود؛ نسبت به مهندس، مشتی تر می کشید! مهندس یک مصاحبه هم که برای جنبش نمی کند؛ من به چیه این زندگی دلم را خوش کنم؟ آدم این شیخ بیسواد را می بیند، غبطه می خورد؛ خدا بده شانس! دم پر دریا برویم، خشک می شود! مردم چه شانسی دارند! ما چی؟ هیچی! دلمان را خوش کرده ایم به این مهندس. با همه چیزش ساخته ام؛ از بس چیزچیز می کند، ما هم «چیزپژوه» شده ایم! اوضاعی است زن، که خودت باید بیایی و ببینی! کارمان شده بشور، بساب. بشور، بساب. حالا کار خانه کم بود، چیز جنبش هم افتاده روی دوش ما. این شیرین شیرینا هم فقط حرف می زند؛ دست به سیاه و سفید اگر زد؟ اگر کمکی به جنبش کرد؟ چه کسی مانده فکر کنی کارلا برای جنبش؟ یکی من و یکی هم شیخ بیسواد. خدا این شیخ را از جنبش نگیرد! دیروز، پریروز گفته بود که؛ من پاسدار مشروطیتم! همین طور هم هست؛ ستارخان و باقرخان آیا داماد کجا بودند؟ چه کسی داماد کجاست؟ من عروس کی هستم؟ خود تو عروس کجایی؟ این مرتیکه هوس باز، شوهر گوسفندت را می گویم؛ داماد کدام قبرستان است؟ گوربه گوری با ? تا بچه شور به شور، تو را ببین کی طلاق بدهد؟ حالا صبر کن! مردها همه اش آن اول حرفهای خوب خوب می زنند. همین مهندس! آن اوایل ناز مرا می کشید، الان چی دارد می کشد، خدا عالم است! شبها به جای مصاحبه با بی بی سی، فوتبال نگاه می کند؛ اونم بین چه تیم هایی! شاختار دونسک و رئال زاراگوزا! این هم شد بازی؟ علیفر هم راضی نیست، گزارشش کند؛ کوتی شاید! گفتم؛ زاراگوزا، نمی دانم چی شد یاد اون سارا پلین افتادم. از پلین چه خبر؟ از پرین؟ از پاریکال که چقدر احمق و بی حال بود! یعنی ببین الان بابابزرگ پرین؛ آقای «بیل فران» دارد چه کار می کند؟ زنده هست، نیست؟ اگر زنده هست داماد کجاست و مردم کدام آبادی باید به او رای بدهند؟ گفتم؛ بیل فران یاد بیل کلینتون افتادم. اون هم تا به سر و سامانی رسید، شلوارش ? تا شد! بیچاره هیلاری! چی کشید اون؟ کوبیسم کشید، فوبیسم کشید، چیزیسم کشید، کوفت کشید، درد کشید، بلا کشید، تنبل تنبلا کشید؛ نمی دونی تا کجا کشید؛ فوبیسم کشید، چیزیسم کشید، تنها روی ? پایه، در حال نشسته کشید! اصلاً من کی ام؟ تو کی هستی؟ جنبش، خر کیه؟ گفتم؛ خر، یاد شیر خر افتادم؛ یاد مهاجرانی! ببین چه می کشد جمیله کدیور از دست این یارو! برادرش هم که یک جو غیرت ندارد؛ به جای دفاع از جمیله، معلوم نیست با مهاجرانی ?تایی دارند چه غلطی می کنند! کجا رفت حقوق زنان؟ اصلا اینجا کجاست؟ زندگی یعنی چی؟ عشق کجاست؟ کدامین دریا ساحل ندارد؟ صدف، چه می کند در ساحل ناآرام؟ پرت نشوم از بحث اصلی. داشتم می گفتم؛ شیخ، حالا از ? نفر، پنجم شده همچین است، از ? نفر، چهارم می شد، چی می شد؟ ماشاءالله اش بشه! از زمان جلوتر است؛ کانه فرفره! این شیخ بر عکس مهندس، دارد جلوتر از اهداف جنبش حرکت می کند. فقط به سواحل دور نگاه می کند. یک کم عربی اش ضعیف است که ? ترم برود «گاج»، کهریزک یادش می رود. ببین کارلا! ما که علیه حکومت هستیم، بر باطلیم و تو که با شوهر گوسفندت با حکومت هستی، تو هم باطلی و چون منفی در منفی می شود مثبت، هم ما بر حق هستیم و هم شما. اینکه الان گفتم، دلیل هم دارم ها. کتره ای که نگفتم. چون فیثاغورس داماد یونان است، پس در ریاضیات، منفی در منفی می شود مثبت. یعنی الان مهندس، عملکردش منفی بوده، نیکلا سارکوزی هم منفی بوده اما چون قانون «منفی در منفی، مثبت» داماد لگاریتم است، پس حکومت فرانسه و جنبش سبز هر ? بر حق هستند و من حیث الچیز، مثبت بوده عملکردشان. سرت را درد نیاورم؛ دلم توی این چهاردیواری پوسید از بس با کسی درد دل نکردم! اگر بدانی من از دست این زندگی چی دارم می کشم؛ فتوریسم می کشم، کوبیسم می کشم، از دست مهندس می کشم! اصلاً تو چی می کشی؟ تو از من بدتر، من از تو بدتر. واه واه واه به این شیرین شیرینا. دارد زندگی اش را می کند. مسافرتش به راه است، الکی غصه نمی خورد، خودش را بزنم به تخته روپا نگه داشته. یک پایش این طرف است، یک پایش اون طرف. ولش کنی، می بینی آمده پاریس. دیدیش سلام برسان. از وقتی چیز نوبل را گرفته، داخل آدم حساب نمی کند ما را. نبودی، ببینی اون شب توی خانه شیخ بیسواد چی داشت پشت سرت حرف می زد! من داشتم برنج را آبکش می کردم، اون داشت علیه تو حرف می زد. می گفت: نیکلا، شوهر گوسفند تو دلش با یکی دیگر است و از وقتی با تو ازدواج کرده، بدبیاری آورده! جخ می گفت؛ ازدواج با تو شگون نداشته برای نیکلا! چه جلافتا! زبان که نیست زن، حکما نیش عقرب است. فخری و اقدس خانم هم بودند؛ داشتند سبزی پاک می کردند اما گوششان به حرفهای شیرین شیرینا بود؛ ایش!
«آرملیا-خبرنگار چیزنا»
قطعه26