سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

ایران آفتاب

همنشین پادشاه همچون شیر سوار است ، حسرت سوارى او خورند و خود بهتر داند که در چه کار است . [نهج البلاغه]
 
امروز: جمعه 103 آذر 2


 نوشته شده توسط مجید در سه شنبه 90/6/29 و ساعت 8:14 عصر | نظرات دیگران()

للحق

طرح نوشت : باورم این است که او ” شاه مهره ” ی تمام فتنه هاست … اما والله عزیز ذوانتقام …


 نوشته شده توسط مجید در سه شنبه 90/6/29 و ساعت 6:4 عصر | نظرات دیگران()


 نوشته شده توسط مجید در سه شنبه 90/6/29 و ساعت 6:3 عصر | نظرات دیگران()

به گزارش خبرنگار وبلاگستان مشرق سید مجید اسدی در وبلاگ علامه دهر نوشت:
حدود ساعت 30/9 دقیقه به مکان برگزاری مراسم (که قرار بود با سخنرانی جناب آقای طاهایی استاندار محترم مازندران انجام شود) رسیدم. برگزار کنندگان مراسم مشغول تمهید برخی مقدمات بودند چون تا زمان مراسم، حدود یک ساعت و نیم مانده بود. با خودم فکر کردم بهترین کار برای پر کردن این زمان خالی، رفتن به روستای ایراست. لنگ لنگان به ورودی جاده منتهی به ایرا آمدم، حدود نیم ساعت گذشت که یکی از ساکنین روستا در حال عبور و رفتن به ایرا توقف کرد و همراهش تا ایرا رفتم. پیچ و خم‌های جاده پی در پی نمایان و پشت سر گذاشته می‌شد و این حاکی از رسیدن ما به مقصد بود. به محض رسیدن به روستای ایرا پیاده شده و قدم زنان بطرف منزل حضرت علامه رفتم. جمعیت 7-8 نفره‌ای در بیت الرحمه (اتاقکی که مزار مرحومه خانم حسنی در آن واقع شده) نشسته بودند و چند نفر از آقایان و خانم‌ها بیرون منتظر بودند.

بعد از نیم ساعت که با یکی از نزدیکان حضرت علامه در حال صحبت بودیم متوجه شدیم که حضرت علامه در حال تشریف فرمایی به بیرون از منزل هستند. حاج علی آقا (فرزند آقا) ایشان را تا دم خودرو مشایعت می‌کرد. حضار همگی به سرعت خودشان را به حضرت علامه رسانده و هر کدام به نحوی ارادتشان را ثابت می‌کردند. یکی مدام گریه می‌کرد، دیگری فقط با نگاهش که سرشار از ناگفته‌ها بود به ایشان چشم دوخته و آرام آرام اشک می‌ریخت، خانمی پی در پی با عبارت «آقا التماس دعا»... آن دیگری با در آغوش گرفتن فرزند خردسالش و رساندن خود به حضرت علامه سعی داشت از آقا، دعایی در حق فرزندش بشنود، آنطرف‌تر یکی ایستاده و فقط با گریه‌های مداومش می‌گفت «خدا سایه تونو نگه بداره» و..... همه این‌ها در عرض سه چهار دقیقه روی داد. حضرت علامه پس از عذرخواهی از مراجعین سوار خودرو شدند و آنجا را ترک کردند. شنیده‌ها از نزدیکان آقا، حکایت از آن داشت که ایشان تا حدود سه ربع ساعت دیگر بر می‌گردند.

در این میان و اتفاقی با شک و تردید به یکی از آشنایان گفتم بهتر است برویم. بالاخره رفتیم چون احتمال می‌دادیم ایشان در مراسم روستای آب اسک حاضر شوند بنابراین به سرعت خودمان را به جاده هراز رساندیم اتفاقاً زمانی رسیدیم که ایشان وارد جاده هراز شده بودند و به طرف پلور حرکت کردند.

با فاصله تقریباً نزدیک همراه آن‌ها حرکت می‌کردیم. پس از حدود بیست دقیقه به یکی از بقاع متبرکه رسیدیم از فاصله دوری نظاره گر بودیم تا برای ایشان ایجاد مزاحمت نکرده باشیم.

پس از پیاده شدن و قدم زدن به طرف ورودی بقعه متبرکه ما نیز پیاده شده و از فاصله دوری نظاره گر بودیم. ایشان بعد از خروج از آن مکان مقدس حدود چند دقیقه‌ای در محوطه و در میان قبور پیاده روی کرده و مجدداً به طرف بقعه برگشتند.

وقتی برگشتیم، جمعیت بیشتری نسبت به زمان رفتن آمده بودند. حضرت علامه که دیگر خسته شده بودند علاوه بر حرکت به سمت منزل، به احوالپرسی با حضار پرداختند و از عدم آمادگی برای پذیرایی در منزل از میهمانان عذرخواهی کردند.

بعد از آن، فشار‌ها و اصرار‌ها به نزدیکان حضرت علامه بیشتر و بیشتر می‌شد و برخی حضار، اصرار بیش از حدّ داشتند تا حضرت علامه را شخصاً ملاقات کنند اما جواب اطرافیان ایشان، منفی و دلیلش استراحت حضرت علامه در منزل بود.

در این می‌ان، عده‌ای هم از یکی از شهرهای دور آمده و طبق گفته خودشان از کسانی بودند که در انرژی درمانی فعالیت می‌کردند. یکی از آن‌ها می‌گفت: قبلاً شنیده بودیم ایشان کسالت دارند، ما همگی آمدیم تا اگر کاری از دست ما بربیاید، در خدمت ایشان باشیم.

خلاصه در اینجا هر کسی می‌خواست ارادتش را به هر نحوی اثبات کند. آن‌ها نیز پس از یک ساعت انتظار برای زیارت حضرت علامه به ناچار جایی در‌‌ همان نزدیکی نشستند و منتظر ماندند تا ببینند آقا کی تشریف می‌آورند. بالاخره پس از نیم ساعت و حدود ساعت 14 فرزند آقا بیرون آمده و به حضار گفت سر و صدا نشه، فقط دم در منتظر باشید آقا دارند تشریف می‌آورند.

همه، خودشان را به سرعت دم در منزل رساندند و سکوت کرده بودند تا اینکه صلوات یکی از حضار، تشریف فرمایی ایشان را به جمعیت نوید داد. ایشان به محض تشریف فرمایی با‌‌ همان تبسم همیشگیشان دو سه دقیقه‌ای صحبت (دعا) فرمودند چند نفر از افرادی که در انرژی درمانی فعالیت می‌کردند با حالتی خاص جلوی آقا ایستاده و فقط به چشمان آقا خیره شده بودند. وقتی از نگاه آقا به طرف جمعیت خیره می‌شدیم، صورت‌هایی را می‌دیدیم که با گریه چشمانشان خیس شده بودند و فقط اشک از چشمانشان جاری بود و بس!

بعد از صحبت‌های آقا و خداحافظی ایشان، چند نفری را دیدیم که بیهوش روی زمین افتاده بودند و دوستانشان دور آن‌ها حلقه زده و مشغول درمانشان بودند. عده‌ای از آن‌ها هم چند ده متری آنطرف‌تر همدیگر را در آغوش گرفته و گریه می‌کردند. برخی‌ها را هم می‌دیدیم به صورتی غیر طبیعی و بی‌اختیار راه می‌رفتند و انگار برایشان مشکلی جسمی پیش آمده بود، برای هر بیننده‌ای صحنه‌های عجیب و قابل تأملی بود.

بالاخره دیدار انجام شد و من نیز حدود یک ساعت پس از صحبت‌های آقا، پیاده به طرف آب اسک و مراجعت به منزل حرکت کردم. در بین راه حضرت علامه و یکی از همراهان که در حال حرکت به سمت آب اسک بودند، توقف کرده و ما تا لب جاده هراز مزاحم ایشان شدیم. بعد از نشستن در ماشین عرض کردم: آقاجان حال مبارک خوبه ان شاءالله؟ بلافاصله و با تبسمی شیرین فرمودند: بدی اَم چی بود مگر؟ چند سؤال و جواب مختصر دیگر ردّ و بدل شد اما پس از آن در فاصله 6-5 دقیقه‌ای تا رسیدن به جاده هراز تنها چیزی که با شنیدن آن‌ها رعشه بر اندام هر شنونده‌ای می‌افتاد، جملات «الحمدلله رب العالمین» و «الهی شکر... الهی شکر» حضرت علامه بود که در هر 15-10 ثانیه با ریتمی خاص تکرار می‌شد. پس از تشکر و خداحافظی پیاده شده و نمی‌دانم مقصد بعدی حضرت علامه کجا بود؟



























 نوشته شده توسط مجید در سه شنبه 90/6/22 و ساعت 9:54 عصر | نظرات دیگران()


 نوشته شده توسط مجید در سه شنبه 90/6/22 و ساعت 9:50 عصر | نظرات دیگران()

آیت‌الله سید‌احمد علم‌الهدی امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان رهبری در گفت‌وگو با فارس، با انتقاد از هجمه‌ برخی گروه‌ها به جبهه پایداری گفت: افراد نباید به خودشان اجازه بدهند و جبهه پایداری را متهم به ارتباط با جریان انحرافی کنند چراکه این جبهه را آیت‌الله مصباح یزدی به عنوان کسی که بیشترین روشنگری را عیله جریان انحرافی انجام داده، تاسیس کرده‌ است.
 
وی با بیان اینکه از مواضع جبهه پایداری حمایت می‌کند، اظهار داشت: جبهه پایداری مورد حمایت امت حزب‌الله است و بنده نیز از این جبهه حمایت می‌کنم.
 
عضو مجلس خبرگان رهبری با تاکید بر اینکه اتهام ارتباط جریان انحرافی با جبهه پایداری دروغ محض است، گفت: وقتی شخصیتی همچون حضرت آیت‌الله مصباح یزدی جبهه‌ای را شخصأ تاسیس می‌کنند، افراد باید در اظهارنظرهای خود نسبت به این جبهه دقت کنند.
 
آیت‌الله علم‌الهدی گفت: آیت‌الله مصباح‌یزدی وقتی در راس یک جبهه‌ قرار می‌گیرد، می‌توان گفت که لازم است مواضع و رویکرد آن جبهه مورد حمایت قرار بگیرد.
 
وی با بیان اینکه جبهه پایداری برای وحدت اصولگرایان تأسیس شده و تلاش می‌کند وحدت اصولگرایان را محقق کند، از دلسوزانی که خود را در جبهه اصولگرایی تعریف می‌کنند، خواست نسبت به نظرات اعضای این جبهه بیشتر توجه کنند.

 نوشته شده توسط مجید در شنبه 90/6/19 و ساعت 5:14 عصر | نظرات دیگران()

به گزارش «24»، فاطمه طباطبایی، عروس حضرت امام(ره) و همسر مرحوم حاج سید احمد خمینی(ره) در شرح خاطرات خود در کتاب «اقلیم خاطرات» از برخی خاطرات شخص امام(ره) هم گفته است. در بخشی از این کتاب در فصل چهارم و عنوان «خانه دوست» در زیرمجموعه «خاطرات پراکنده از زبان امام(ره)» می‌خوانیم:

تیزهوشی در برقراری نظم
امام(ره) نقل کردند: روزی در خانه برای جمعی مشغول سخنرانی بودم. در بین جمع شخصی با صدای بلند از دیگران خواست که صلوات بفرستند و این کار را چند بار تکرار کرد. یکی از دوستان نزد من آمد و گفت: شماری قصد برهم زدن مجلس شما را دارند. اجازه می‌دهید آنها را بیرون کنیم؟ گفتم: نه، شما دخالت نکنید! این امر را به من واگذار کنید.

سپس جمع را مخاطب قرار دادم و گفتم: اگر نگذارید در این جا سخن بگویم، به صحن حضرت معصومه(س) خواهم رفت و در آنجا سخنرانی خواهم کرد... با این حرف من، آنها مجلس را ترک کردند ومن به سخنان خود ادامه دادم. امام افزودند: من فهمیدم که آنها مامور به ایجاد اختلال در مجلس هستند و هنگامی که بفهمند من جلسه را از خانه به صحن می‌کشانم، ناگزیرند به روسای خود خبر دهند و کسب تکلیف کنند؛ بنابراین در این مدت کوتاه فرصت پیدا خواهم کرد تامطالبم را بازگو کنم و همین گونه هم شد.

جاسازی اعلامیه در پوشش نوزاد
امام شبی از دلیری آقای خلخالی گفتند: زمانی که از زندان آزاد شده بودم، ماموران ساواک خانه را محاصره و آمد و شد به خانه را زیر نظر داشتند. در همان وضع آقای خلخالی وارد خانه شد. در آن زمان من اعلامیه‌ای نوشته بودم و برای چاپ باید به تهران می فرستادم، اما به سبب محاصره خانه، این کار نشدنی بود. آقای خلخالی با بچه‌ای در آغوش پیش آمد و سلام کرد و از من خواست اعلامیه را به او بسپارم. من پرسیدم: چگونه آمدی؟ چگونه با این نامه بیرون می‌روی؟ گفت: ساعت‌ها منتظر شدم تا هنگام جابجایی ماموران آمدم و اکنون این نامه را در قنداق بچه‌ام پنهان خواهم کرد. همین کار را هم کرد و با دلیری و اعتماد به نفس حرکت کرد و موفق شد نامه را به تهران ببرد.

شیوه‌ای ویژه در تدریس
امام از استادی یاد کردند که به شیوه‌ای خاص نزد او درس آموخته بودند. (نام اورا فراموش کردم.) گفتند: من همراه دو نفر دیگر برای درس به خانه‌ ایشان می‌رفتیم. وقتی ما وارد می‌شدیم استاد می‌گفت: کتاب را باز کنید و مشغول مباحثه شوید و خودش با متانت و حوصله مشغول درست کردن قلیان می‌شد. آتش درست می‌کرد. تنباکو راخیس می‌کرد و... سپس می نشست و قلیان می‌کشید، اما همه توجهش به ما بود. هنگامی که مباحثه ما تمام می‌شد، گاهی جمله‌ای در باره آن موضوع بیان می‌کرد که بسیار ارزنده بود و گاهی هم مطلبی نمی‌گفت و ما بر می‌خاستیم وخداحافظی می‌کردیم و می‌رفتیم تاروز دیگر.

وفای به عهد
یک شب امام گفتند: در جوانی سیگار می‌کشیدم. تا این که یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم، به مطلب مهمی رسیدم و فکرم بشدت در گیر فهم آن شد. در همین حال برای آوردن سیگار از اتاق بیرون رفتم. پس از بازگشت همین که نگاهم به کتاب افتاد که آن را بر زمین گذاشته و به دنبال سیگار رفته ‌بودم، احساس شرمندگی کردم و باخود عهد کردم که دیگر سیگار نکشم. آن را خاموش کردم و دیگر سیگار نکشیدم
.



شایان ذکر است «اقلیم خاطرات» در 611 صفحه تنظیم شده و دارای مطالب و عکس‌های جذابی است که برخی از آنها تاکنون جایی نقل و منتشر نشده است. قیمت این کتاب که موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) آن را منتشرکرده 15 هزارتومان است.


 نوشته شده توسط مجید در یکشنبه 90/6/13 و ساعت 5:35 عصر | نظرات دیگران()


 نوشته شده توسط مجید در شنبه 90/6/5 و ساعت 12:49 صبح | نظرات دیگران()

 

جای موسوی و خاتمی و اکبر راس فتنه خالیه


 نوشته شده توسط مجید در سه شنبه 90/6/1 و ساعت 7:38 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 27
مجموع بازدیدها: 402621
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
> دانشجویان حامی جبهه پایداری - حامیان جبهه پایداری در فضای مجازی