ایران آفتاب
بسمه تعالی
چرایی رد صلاحیت هاشمی
پس از" میام نمییام "های مکرر بالاخره هاشمی ثبت نام کرد ،و موجی در کشور با همکاری رسانه ها به راه افتاد ،وهاشمی بدون بلیت سوار بر موج شد ،گویی یگانه منجی مردم به صحنه آمده است!اما دیری نپایید که با عنوان عدم صلاحیت توسط شورای نگهبان از موج سواری پیاده گردد ،هر چند در ظاهر محترمانه سن 80 سالگی بهانه شد ،و اما چند نکته:
1- با نگاهی به کارنامه هاشمی در هشت سال ریاست جمهوری در میابیم در زمینه اقتصادی نسبت به احمدی نژاد عملکرد بسیار ضعیفی داشته است ،به چند نمونه از افزایش قیمتها توجه کنید:
|
خوراک |
دخانیات |
پوشاک |
حمل ونقل |
درمان |
تحصیل |
لوازم خانگی |
هاشمی |
5برابر |
3رابر |
5برابر |
5.5برابر |
9برابر |
6.5برابر |
4برابر |
احمدی نژاد |
4.5برابر |
4برابر |
4برابر |
3برابر |
4برابر |
3برابر |
4برابر |
منبع خبرگزاری تسنیم
در بقیه گروههای کالایی هم اوضاع به همین منوال است
در قضیه ارز هم اوضاع جالب است هاشمی ارز 120 تومان را پس از 8 سال 478 تومان تحویل داد یعنی 3.98 برابراما احمدی نژاد ارز 904 تومانی را تحویل گرفت و پس از 6 سال یعنی آبان 90 دلار 1200تومان بود و پس از تحریم های شدید همکنون 35550تومان میباشد یعنی 3.92برابر.آنهم در شرایط تحریم های شدید بخاطر پایداری بر مسئله هسته ای و اجرای هدفمندی یارانه ها که بقول رضایی "هاشمی وقتی تحریم نبودیم هم نمیتوانست کشور را اداره کند چه برسد به الان"
در پایان اگر شورشهای خیابانی به خاطر گرانی را به کارنامه هاشمی اضافه کنیم ،آیا حق نداریم بگوییم "تو اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی"
2-به این اضهارات توجه کنید:
محمد هاشمی پس از بازگشت از کربلا:90درصد زائران کربلا قصد دارند به شما رای بدهند
حسن خمینی:وقتی اقبال بیش از 90 درصد زائران حرم از شما را دیدم به خود لرزیدم
مجید انصاری:طبق نظر سنجی ها شما با کسب 70 درصد آرا در مرحله اول برنده میشدید
...
این اظهارات 4 سال پیش در حق موسوی هم تکرار شده بود و باعث توهم و ادعادی تقلب شده بود و این بار حق هاشمی! و با توجه به شرایط کشور بجای شورش یک ساله شورش 3 ساله متصور نیست؟
این اظهارات را در کنار این جمله همسر هاشمی(عفت مرعشی)که گفته بود "... انتخاباتی وجود ندارد مگر برای اینها کاری دارد که رای ها را عوض کنند" چه معنی جز تقلب (در صورت رای نیاوردن هاشمی)میتواند داشته باشد . وآیا نقش هاشمی در فتنه 88 قابل کتمان است
مصلحی وزیر اطلاعات:کسی که خود را پیشگوی حوادث 88 عنوان میکند(هاشمی) در حقیقت پیشگویی نکرده است، ما اطلاعات دقیقی داریم که این آقا در فتنه دست داشته است - رجا نیوز 12/2/92
3-رد صلاحیت هاشمی این پیام را برای فتنه گران بالقوه داشت که نظام در برخورد با قانون شکنی ،ملاحظه هیچکس را نخواهد کرد حتی اگر در حد و اندازه هاشمی باشد
مجید م
به گزارش جهان به نقل از مجله مهر، عکسهای نادیده و کمتر دیده شده از چهره ها همیشه جذابیتی پنهان با خود دارند. چرا که روی دیگری از شخصیت رسمی و یا حتی دیپلماتیک چهره ها را به نمایش می گذارند.
در این میان عکس های قدیمی و غیررسمی جذابیتی خاص دارند. تصاویری که قبل از به شهرت رسیدن و چهره شدن افراد را نشان می دهد و یا نوع پوشش و رفتارآنان را خارج از فضای رسمی و کاری انشان می دهد.
این تصاویر و عکس ها ممکن است در همان لحظه ثبت شدن، عکس هایی معمولی به نظر برسد. اما وقتی سالها بعد آدمهای داخل کادر، هریک به مقام و منصبی می رسند و چهره می شوند، جذابیت این تصاویر دوچندان می شود.
عکس هایی که در این گزارش می بینید، مجموع ای از عکس های قدیمی و غیر رسمی بعضی از کاندیداهای ریاست جمهوری امسال است که تاکنون از آنان منتشر شده است. عکس هایی که شاید دیدنشان در این شرایط و سالها برای هریننده ای که این چهره ها را بشناسد، جذاب باشد.
یاداوری این نکته ضروری است که انتخاب عکسهای کاندیداها در این گزارش صرفا با توجه به عکس های غیررسمی منتشرشده از آنان است و اگر تصویری از کاندیداهای دیگر نمی بینید، به دلیل آن است که عکس هایی از جنس این گزارش از آنان منتشر نشده است:
شاید دیدن یک پزشک اطقال که سابقه وزارت امورخارجه دارد و الان هم یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری دوره یازدهم است، در این لباس ورزشی کمی عجیب به نظر برسد. اما «علی اکبر ولایتی» این عکس یادگاری را با لباس «هاپکیدو» گرفته است تا عکس با لباس ورزشی هم داشت باشد.
چهره «کامران باقری لنکرانی» که سابقه وزارت بهداشت در دولت نهم را دارد و حالا خود را برای شرکت در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری آماده می کند،در این عکس مشخص است.عکسی که در دوران حضور او در دوران دفاع مقدس ثبت شده است.
هندوانه خوری در میانه راه سفرهای تبلیغاتی استانی با نایب رئیس سابق مجلس شورای اسلامی. طرفداران «محمدرضا باهنر» در رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری، این عکس او را که همین چند وقت پیش گرفته شده است منتشر کرده اند.
این عکس، شاید دلیل علاقه «منوچهر متکی» به شوخی و تقاضایش از طنزپردازان برای اینکه با او شوخی کنند را نشان بدهد. همسفر شدن او با مرحوم کیومرث صابری فومنی(گل آقا) شاید بر این روحیه او بی تاثیر نبوده است.
میل زدن «علیرضا زاکانی» در دوران دفاع مقدس هم مورد توجه هوادارن این کاندیدای ریاست جمهوری قرار گرفته است. عکسی که گفته می شود مربوط به سال 1362 و قبل از مجروحیت و جانبازی او گرفته شده است.
این عکس احتمالا مربوط به اتاق فرماندهی جنگ در دهه 60 است. جایی که «حسن روحانی» در کنار آیت الله هاشمی رفسنجانی نشسته است. گفته می شود حضور حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری امسال، با حمایت مستقیم هاشمی رفسنجانی همراه است.
از این جمع دوستانه و البته دیپلماتیک که در سال 1359 و در سواحل بیروت گرفته شده است، می توان یکی دیگر از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری امسال را شناسایی کرد.»محسن رضایی» که در این عکس اولین نر از سمت راست ایستاده، آن زمان فرمانده وقت اطلاعات سپاه بود. در کنار او هم به ترتیب انیس نقاش، مبارز لبنانی و مجری اولین عملیات اعدام شاپور بختیار در سال 1359،شهید سید محمدصالح الحسینی ، مسئول روابط خارجی سپاه و محسن رفیق دوست ، مسئول وقت پشتیبانی سپاه ایستاده اند.
رفیق دیروز و منتقد جدی امروز. آیا «مصطفی کواکبیان» که امروز با حزب مردمسالاری سودای ریاست جمهوری دارد و یکی از جدی ترین منتقدان سیاستهای دولت »محمود احمدی نژاد» است، حاضر است باز هم با او در یک قاب، عکس یادگار بگیرد؟
شهردار تهران که خلبان هم هست، حالا پشت فرمان جت اسکی نشسته تا آن را در آب هدایت کند. «محمدباقر قالیباف» هم یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم است. این عکس در حاشیه مراسم افتتاح دریاچه مصنوعی شهدای خلیج فارس در غرب تهران ثبت شده است،
کاندیداهای احتمالی:
غیر از افرادی که تا به حال به صورت رسمی، حضور خود در رقابت های انتخاباتی را اعلام کرده اند، از برحی چهره های دیگر نیز به عنوان کاندیداهای احتمالی یاد می شود. چهره هایی که البته عکس های غیررسمی جالبی هم دارند:
این عکس، شرح خاصی نمی خواهد. عکسی که به نظر می رسد در حاشیه یکی از سفرهای استانی دولت ثبت شده باشد.
یک عکس خانوادگی و البته بسیار قدیمی از آیت الله هاشمی رفسنجانی سر میز صبحانه. از این دست عکس های خانوادگی در کتاب های خاطرات رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام کم نیست.
598: وبلاگ جنگ امروز نوشت: جلسه پرسش و پاسخ با دکتر لنکرانی تا دیروقت طول کشیده بود. بچه ها به شوخی گفتند آقای دکتر شام مهمان شما! وقتی اصرار بچه ها را دید با خنده عابر بانکش را درآورد و داد به یکی از بچه ها و گفت: زیاد توش پول نیست، تمومش نکنی! میخوام برگردم شیراز! نیم ساعت بعد یکی از بچه ها با چندتا ساندویچ رسید و گفت با اون قدری که تو کارت بود چیز دیگه نمیشد بگیرم! دکتر ساندویچ رو برداشت و گفت: من معده ام سبزیجات هضم نمی کنه، بیا این ها رو وردار. دست بردم سمت ساندویچش که دوباره با خنده گفت: "با دست نه، برو قاشق بیار"
با قاشق تمام کاهو های توی ساندویچ دکتر را خالی کردم. ته ساندویچ تقریبا جز چندتا گوجه چیزی نمونده بود! ساندویچ را که بهش پس دادم به شوخی گفت:"اینا رم برمی داشتی ...!"
بچه ها آخرش به شوخی میگفتن بریم ستاد یکی دیگه! اینجا تهش چیزی در نمیاد ...!
به گزارش قم پرس ، مهدی حیدری در وبلاگ خود نوشت :
روزنامه کیهان فردای انتخابات 92
(صرفاً جهت شادی دل مؤمنین. قطعاً قصد توهین یا تمسخر هیچکدام از بزرگواران را ندارم
محمد مهدی محصولی گفت:اولا من آقازاده نیستم و بنده زاده هستم.ثانیا مطمئنا دست شما دوستان عزیز به آقا زاده ها نمی رسد. آقازاده ها را باید در لندن و دبی و ... پیدا کنید، البته اگر توانستید.
محمد مهدی محصولی فرزند دوم و پسر بزرگ وزیر رفاه و تامین اجتماعی به برنا می گوید: پدرم از دولت هیچ پولی دریافت نمی کند و حقوقی نمی گیرد.
وی تصریح دارد محصولی از پس اندازی که از قبل دارد استفاده می کند.
محمد مهدی محصولی مهندس نرم افزار و علیرضا محصولی طلبه - فرزندان وزیر رفاه
به گزارش جهان، محمدرضا دهشیری طی یادداشتی در سایت خبرنامه دانشجویان ایران نوشت: به ذهنم آمد که مثل مدیران قالتاقی شدهام که وقتی خدمت آقا میآیند هی مینویسند و وقتی میروند در رفتارشان هیچ بروزی ندارد. ولی میترسیدم صحبتهای آقا رسانهای نشود و حافظه ضعیف من من را با افسوس سخت تنها بگذارد. پس از دیدار یکی از دوستان بهم گفت مثل بعضی مدیرهای قالتاق تُندتُند مینوشتی. خندیدم و گفتم باور کن خودم هم به همین فکر میکردم.
قبل از حرکت آقای جلیلی اعلام کرد آقا در حاشیه درخواست ملاقات نوشتهاند انشاءالله برای من جلسه شیرینی خواهد بود. وقت نسبتاَ موسعی اختصاص دادهاند. از ساعت ده تا دوازده. کسانی که قرار است صحبت کنند مشخص است. لطفاً نظم را رعایت کنید تا حداکثر استفاده را از صحبتهای آقا ببریم. جای هرکسی هم مشخص است. همه سرجایشان بشینند. البته قبل از همه توضیحات گفت عزیزانی که خارج از برنامه تشریف آوردهاند شرمندهایم. حتی هیچ کدام از بچههای اجرایی دفتر هم کارت حظور ندارند. و صرفاً برای داوران و برگزیدگان جشنواره که اسمشان در گزارش جشنواره برای آقا آمده بود کارت صادر شده است.
تاکسیها جلوی در حسینیه هنر بودند. هر چهار نفر یک ماشین سوار شدیم. من با آقایان رحمتی کارگردان مستند «آخوند چینی دات کام»، و خلفیزاده کارگردان مستند «سه هزار میلیارد چند تا صفر دارد» و یک نفر دیگر که نمیشناختمش بودم. و تا خود بیت در مورد آخوند چینی حرف زدیم. مستند جذابی بود و سطح توقع مخاطب را از مبلغین بالا میبرد.
در اولین گیت بازرسی، مأمور مربوطه هرکسی را که میخواست بگردد ابتدا ازش عذرخواهی میکرد. بهش گفتم انجام وظیفه عذرخواهی ندارد. اگر من را دقیق بگردی خیالم جمع میشود که شماها کارتان را درست انجام میدهید و خطر از آقا دور میماند. از حیاط مصفای بیت به سمت ساختمان ملاقات رفتیم. در برگشت از دیدار به درختان و بوتهها دقت کردم. در رفت فقط کلیتی از زیبایی را احساس کردم. حواسم بیشتر به دیدار آقا بود. جلوی ساختمان دکتر فیاض و یکی دو نفر دیگر را با آستینهای بالا و دست و صورت خیس دیدم. برای تشرف خدمت آقا وضو گرفته بودند.
از سالنی کوچک گذشتم و وارد اتاق ملاقات شدم. به گمانم اتاق ملاقات بیش از هفتاد نفری که برایشان کارت صادر شده بود جا نداشت. همان صندلیهایی که همیشه در تصاویر تلویزیون میبینیم چیده شده بود. جلیلی گفت ردیف سوم بشین. الحمدلله هنوز در ردیف سوم سمت چپ اتاق کسی ننشسته بود. هنوز صندلیها را جابجا میکردند و جای افراد را مشخص میکردند که با صدای صلوات دوستان به خودم آمدم و دیدم که آقاست که تشریف آوردهاند. ساده و ملیح با خوش و بِشهای همیشگی که در ابتدای ورودشان با حضار دارند. ساعت ده و سه دقیقه بود.
احساس کردم جلیلی کمی گیج شده و قدرت تصمیمگیری سریع را از دست داده است. فقط یک صندلی کنار آقا خالی بود که جلیلی آن جا نشست. ظاهراً حاج نادر جِر زده بود. قرار بود آقای طالبزاده آنجا بنشیند و جلیلی صندلی کناریش. جلیلی که سرگرم چیدمان محفل بوده با ورود آقا، حاج نادر جایش را عوض کرده و به جلیلی گفته است: اینجا بنشین.
خُب شروع کنید آقای جلیلی. جلیلی هم حسبالامر آقا شروع کرد و کوتاه درباره جمع گفت و آقای طالبزاده را مدیر جلسه معرفی کرد. حاج نادر هم مختصری از تفاوت جشنواره با دیگر جشنوارهها گفت و در لابهلای صحبتش اسم جلیلی را هم آورد که اخم جلیلی هم درهم رفت و حدود 40-50 ثانیه گره از ابروهایش باز نشد. حاج نادر خطاب به حضار گفت دوستانی که میخواهند صحبت کنند وقت 5 دقیقه را رعایت کنند. میدانم دو ساعت حرف برای گفتن دارید. ولی میدانم که دو ساعت را میتوانید در 5 دقیقه هم خلاصه کنید. واقعاً هنرمندند که میتوانند دو ساعت را در 5 دقیقه بگویند. همین جمله آقا ملاحت را کنار صلابت آقا نشاند و نگذاشت جمع در برابر ابهت آقا منفعل باشند. خنده حضار نطقشان را هم باز کرد و موجب راحتتر صحبت کردن پیر و جوان جمع شد و در ادامه هیچ کدام از سخنرانان تُپُق نزدند. عجب هنری داشت امیر سخن روزگار ما در باز کردن زبان اهل مجلس.
دکتر عباسی با عذرخواهی از کم کاریهایی که منجر به فتنه شد و موجب شد که آقا این عمار بگویند کلامش را شروع کرد. این عذرخواهی به دل خیلیها نشسته بود و بعد از جلسه لابهلای خیلی از صحبتها از آن یاد میشد. دکتر از قابلیت سینما برای گسترش علم عمومی گفت. آقا چقدر خوب بلد بودند که به حرف کسی گوش دهند. گویا در عالم فقط یک اتفاق داشت میافتاد و آن اتفاق صحبت کردن همین سخنران بود. آقا فقط متوجه او بودند. یادداشتهای آقا هم دقیق بود. ابتدا با خودت میگویی آقا از هیچ نکته مهمی فروگذار نمیکنند. اما آرامآرام به این نتیجه میرسی که هر نکتهای که آقا از آن یادداشت بر میدارند مهم است، تو هم بخاطرت بسپار. چون آقا گوش کردن را خیلی خوب بلد بودند.
آقای مهدی نصیری در وصف جشنواره عمار به رویشها مقابل ریزشهای انقلاب اشاره کرد و این نکتهبینی برایم جالب بود. سپس گفت بعضیها معتقدند سینما اسبی است که به اهل باطل خوب سواری میدهد و در مقابل اهل حق چموش است. اینجا آقا وارد صحبتهای مهدی نصیری شدند و فرمودند تا کی سوارش باشد. آقا جناب نصیری را هم چون دکتر عباسی با طیب الله انفاسکم بدرقه کردند. و نوبت آقای عود سیمین شد. که آقای طالبزاده در معرفی وی به مستند کوچه مقدس اشاره کرد و گفت که ایشان طلبه است.
عود سیمین ابتدا تاکید کرد که بحث را شخصی جلو میبرم، ولی هدفم طرح مسائل شخصی نیست. میخواهم نتیجه بگیرم و پس از توضیحاتی درباره ورودش به عرصه مستند گفت امسال چهار مستند ساختیم. آقا آرام و متین نفسی گرفتند و هنگام بازدم فرمودند آفرین. به نظرم آقا با لذت و حظ زیادتری نسبت به دو سخنران قبلی گوش میکردند. شاید چون جوان بود. کمی هم با محاسنشان بازی کردند. پایان صحبتهای عود سیمین جمع اولین صلوات را فرستاد. معلوم شد مجلس هم حظ زیادی برده است.
آقا در پاسخ به سوالات عود سیمین درباره میزان ضرورت ورود به بحث معماری و مسجد از زوایای مختلفی چون نمازگزاران امام جماعت صندوق قرضالحسنه و غیره فرمودند این دو موضوع که گفتید خیلی مهم است. معماری بویژه معماری تهران این معماری وحشی مضطرب بیضابطه، و موضوع مسجد. که این هم مهم است.
جلیلی خاطرهای از پخش مستند کوچه مقدس در یکی از روستاها گفت. گفت وسط پخش مستند دستگاه خراب میشود و مردم اعتراض میکنند و دستاندرکاران میگویند که چه کنیم و دستگاه خراب است. همانجا کلاه میچرخانند و دومیلیون جمع میشود. میروند لپتاپ میخرند برای نوبتهای بعدی پخش مسجدشان. آقا با لبخند به عود سیمین گفتند این کلاه چرخاندن را هم به سوژههای مسجدتان اضافه کنید.
یک کلیپ از جشنواره پخش شد. آقا هم خوب گوش میکنند و هم خوب میبینند. در جلسه برای پرت شدن حواس بهانه زیاد بود. ولی آقا به دقت نگاه میکردند. انصافاً کلیپها ضعیف بود. و ولوم کم صدای lcd ها هم مزید بر علت بود، ولی آقا بازهم با دقت نگاه میکردند. آقای ابوالقاسم طالبی در صحبتهایش گفت، خواهش میکنم به تریبوندارهای مذهبی همچون ائمه جمعه و جماعات بفرمایید مردم را سفارش کنند که سینما بروند و فیلمهای خوب را ببینند. آقا که از مطالب طالبی زیاد یادداشت برمیداشتند، «اوهوم» موکدی در تایید این جملهشان داشتند.
جنس هنرمندان حاضر در این جلسه با صحبتهای اساتید و فیلمسازهای جوان بیشتر و بیشتر مشخص میشد. حتی درخواستهایشان هم از جنس انقلاب اسلامی بود. شاید برای همین است که این جمع اینقدر مغضوب روشنفکران و هدف کجسلیقگیهای رسانهها حتی صداوسیمایند.
ابوالقاسم طالبی، نادر طالبزاده، وحید جلیلی، فرجالله سلحشور، و مسعود دهنمکی دو طرف آقا نشستهاند، گزاف نیست اگر بگویم که تیرهایی که از سوی ضد هنر سکولار اعم از روشنفکری و انجمن حجتیه و ضد هنر متحجر باز هم اعم از روشنفکری و انجمن حجتیه بسوی انقلاب و آقا پرتاب میشود را همینها و امثالشان دارند سپر میشوند.
حاج نادر وقتی از آقای سلحشور خواست صحبت کند، گفت میدانم هماهنگ نکردیم، ولی لطف کنید چند کلامی بفرمایید. سلحشور هم در چهارچوب نظری خودش صحبت کرد. او هم بر چموش بودن سینما تاکید کرد و گفت من فیلمساز را مبلغ اسلام میدانم.
آقای باطنی کارگردان جوان دوپینگیها هم عرض ادب کرد و آقا مژهای برهم زدند و سری تکان دادند. او به اعتکاف سینمایی اشاره کرد و آقا در پایان صحبتهایش از معنای اعتکاف سینمایی پرسیدند. باطنی مجمل توضیح داد و آقا دوباره منظور او را از اعتکاف سینمایی خواستند. باطنی هم گفت هم اعتکاف در مسجد که مباحث سینمایی در اعتکاف بحث شود. و هم جمعهای شبانهروزی اعتکافگونه که سینماگران در آن حظور یابند منظور من است.
دکتر فیاض نفر بعدی بود. تاکید کرد که قرآن ریشه معارف و علوم انسانی است. و گلایه کرد که چرا اول جلسه قرآن نخواندهاند و تاکید کرد که اول جلسه به آقای جلیلی هم گفتهاند که اول قرآن بخوانید. آقا با لبخند فرمودند لابد صبح خواندهاند.
فیاض از وجوه رسانهای هنری و تکنولوژیکی سینما گفت. آقای طالبزاده اعلام کرد که نوبت آقای جلیلی است.
جلیلی هم بخشی از خطبه حضرت امیر(ع) که در آن امیرالمومنین(ع) أین عمار أین طیحان أین ذوشهادتین سردادند. سپس به این مضمون گفت به عنوان گروهان کوچکی در خدمت قائدی هستیم که به او ایمان داریم. کسی که پرچمدار شیعه در مقابل جهان کفر و ظلم است. و میخواهیم از رهنمودهاشان استفاده کنیم. آقا گفتند بقیه آقایان صحبت نمیکنند؟
سردار قاسمی گفت نکتهای گفته نشده اجازه دهید میگویم. برادری که متصدی میکروفن بود آن را برد پیش حاج سعید و حاجی شروع کرد…
آقا لحظهای بُغض کردند و سریع بر آن قالب شدند. جلیلی هم همینطور. اما مسعود دهنمکی که کنار حاج سعید نشسته بود مدام اشکهایش را پاک میکرد.
حاج سعید خاطرهای از جنگ گفت. از عملیاتی ناکام. از محاصره و مقاومت بچهها در آن. کمیل کمیل همت…همت کمیل به گوشم. سردار از گفتوگوی رزمندهای نوجوان پشت بیسیم با شهید همت گفت. گفته بودین بابابزرگ گفته خوب بجنگین. حاجی اگه بابا بزرگ را دیدی بپرس از ما راضی شدی؟ خوب جنگیدیم؟ همت طاقت نیاورد ماشین را برداشت و رفت جلو. آنقدر که گلولههای توپ کنار ماشینش خورد. همت خجالت میکشید بگوید من در قرارگاه بودم و بچهها در محاصره.
سردار خطاب به آقا گفت آقا سید امروز هم بچهها آمدهاند بپرسند ما در فتنه خوب جنگیدیم از ما راضی هستی؟ جلیلی و حاج نادر در تکاپو بودند که حاج سعید تمام کند. سردار قاسمی هم گفت دو نکته بگویم و تمام. و شروع کرد به توضیح نکته اول حاج نادر اشاره به ساعتش میکرد. که جلیلی آرام گفت اشاره نکن بهش بگو. و حاج نادر تذکر داد که وقت کم است و حاجی حرفش را تمام کرد. و همه صلوات فرستادند. قطعاً حاج نادر و جلیلی خوشحال بودند که حرفهای سردار بالاخره تمام شد. اما آقا به حاج سعید گفتند نکته دوم را نگفتید. چقدر آقا خوب بلد بودند به حرفهای دیگران گوش کنند.
حاج سعید گفت روم نشد بگم و گفت و سر آخر شعری پیرامون فتنه خواند. حماسی و احساسی، احساسی و حماسی. و باز آقا گفتند شعر را خودتان گفتهاید و حاج سعید گفت نه آقا دختر خانمی به نام…ولابهلای کاغذهایش گشت و نام دخترک را یافت و به آقا گفت. و گفت که دیدهام که حق این است که زحمت این خانم را خدمت شما تقدیم کنم.
پس از حاج سعید، خانمی از اکران کنندههای جشنواره فیلم عمار که از چناران آمده بود و بعد هم کارگردان فیلم مهار نشده دست بالا کردند و آقا فرصت صحبت دادند و پس از این دو چند نفر دیگر. «یک سینه حرف موج میزند در دهان شما» با تغییر ظریف و به هنگام این مصرع از طرف آقا بسیاری خندیدند. و آقا به آقای یاسر عرب کارگردان ننه قربان اشاره کردند که شما هم بگید ببینیم چی میگید.
یاسر عرب از خانمهای شیمیایی چایخانه اهواز گفت که در اثر تماس با لباس شیمیایی رزمندگان شیمیایی شدهاند. و هزینههای درمانشان را شخصی پرداخت میکنند. و گفت که شما هم از آنجا همان دوران بازدید داشتید. آقا یادشان نیامد. گفت آنموقع یک عده از خانمها آنجا لباس رزمندههای را میشستند. آقای جلیلی به آقا گفتند رختشویخانه بوده. آقا گفتند آهان چایخانه نبود، رختشویخانه بود. یاسر عرب گفت مردم عرب آنجا را به عنوان چایخانه میشناسند. در زمان جنگ رختشویخانه شده بود. آقا گفتند برای خانمهایی که گفتید آقای مقدم پیگیری کنند.
سپس آقا کمی جابجا شدند. و گفتند بسم الله الرحمن الرحیم. چند جمله عرض بکنیم وقت کم است. شروع کردم به نوشتن فرمایشات آقا. اما دلم نمیآید به آقا نگاه نکنم. زیردستی مناسبی هم نداشتم که مثل دوران خبرنگاریام فقط به گوینده نگاه کنم و بنویسم. مدام باید کاغذها را مهار میکردم. تا بتوانم چند سطر بنویسم.
مدام با خودم کلنجار میرفتم. تازه یادم آمد که قبل از جلسه نپرسیدم که صحبتهای آقا رسانهای میشود یاد حداقل در سایت خود آقا خواهند گذاشت؟ خُب معلوم است بدیهی است که جلسه به این مهمی رسانهای میشود. ولی دلم آرام نبود. میترسیدم نشود و مطالب را از دست بدهم. مینوشتم و مینوشتم. به ذهنم آمد که مثل مدیران قالتاقی شدهام که وقتی خدمت آقا میآیند هی مینویسند و وقتی میروند در رفتارشان هیچ بروزی ندارد. ولی میترسیدم صحبتهای آقا رسانهای نشود و حافظه ضعیف من من را با افسوس سخت تنها بگذارد. پس از دیدار یکی از دوستان بهم گفت مثل بعضی مدیرهای قالتاق تُندتُند مینوشتی. خندیدم و گفتم باور کن خودم هم به همین فکر میکردم.
بعد از صحبتهای آقا بچهها هجوم بردند سوی آقا برای دست بوسی.. محافظها هرچه اصرار کردند که راه باز کنند افاقه نکرد. خالقی کارگردان پایان فراموشی دست آقا را بوسید و آمد کنار. من عقب بودم. چندبار تلاش کردم نشد. محافظها کارشان را خب بلد بودند. کیاسری کارگردان مشدی اسماعیل هم دست آقا را بوسید و با چشمان پر اشک از حلقه دور آقا بیرون آمد.
هر کس خدمت آقا میرسید جلیلی توضیحی کوتاه دربارهاش میگفت. حاج آقای حجتینیا امام جمعه دَرود نیشابور دست آقا را بوسید و گفت خیلی آرزوی زیارتتان را داشتم. و جلیلی از پاپیش گذاشتن وی برای اکران فیلمهای عمار گفتند. و آقا هم خندیدند و مطلبی گفتند که من متوجه نشدم. فکر کنم گفتند من دَرود رفتهام. سیدمحمد محمدی سرشت کارگردان ما بیشماریم گفت، آقا من 22 بهمن داماد شدهام. یک چفیه به من بدهید آقا فرستادند برایش چفیه آوردند. آقا لبخندی بدین مضمون گفتند «شما تازه دامادی، کاش چفیه قشنگتری داشتیم بهتان میدادیم.»
لبخند آرامش آقا نمیگذاشت آرام باشم. دوباره تلاش کردم. الحمدلله به آقا رسیدم. دست چپ آقا را یکی دوبار بوسیدم. خواستم دست راست را هم ببوسم ابهتش مرا گرفت ته دلم لرزید.
ترسیدم دستشان درد داشته باشد و آزارشان دهم. جلیلی گفت فلانی بیشترین مستند را در دوران فتنه ساخته است. آقا لبخند زدند. به من لبخند زدند. به من، به من. لبخند آقا تقدیم به همه مردمی که در فتنه متهم به نفهمی و جنبش سیبزمینی شدند. به مردمی که در ایران سبز و دختر لر و سنگر حظور داشتند و من در برابرشان فقط مشق نوشتم. از بزرگیشان شعور بالا و والاشان و سنسورها و نوارهای ویدئویی دوربینم نوشتم. لبخند آقا تقدیم به بچههایی که در دخمهای برای ساخت هولوکاست سبز کُمَکم کردند. علی سروش، جمال یزدانی، حاج آقا غروی، میثم نیکفرد، و فرهادی و تیم با صفایش.
لبخند آقا تقدیم به پدر و مادر و همسر و خواهر و دخترم، که در ایران سبز همراهم شدند. تقدیم به مهدی حجتپناه که از راشها ایران سبز ساخت. تقدیم به مهدی خالقی که ماشینش را بهم داد تا به استانهای مختلف بروم وگرنه من که برای ایران سبز بودجهای نداشتم. به خواهران خوبم در استان لرستان، خانمها رحیمی و سپهوند، که با خانمهای لر و لَک مصاحبه میگرفتند. به جواد اسلامی صدابردارم. به دوستانی که در سنگر پای کار بودند. به اهالی مسجد امیرالمؤمنین علیهالسلام در خیابان دوره شهر قم به امام جماعت حزباللهی مسجد.
لبخند آقا تقدیم به سید مصطفی سیادت که در ماه مبارک رمضان قم سریع بازگشت، کلیپ را از حد ترخص شهر خارج کرد و پس از افطار روزهشان برگشت تا هنگام تصویربرداری کلیپ هم غزه هم لبنان، درست وقتی که زیر آفتاب داغ قم من کم آوردم دوربین را از دستم بگیرد و کار را ادامه دهد. شب قدر روز بیست و سوم پای میز کار موسیقی مناسب را ساخت تا کار برای روز قدس آماده شد. تقدیم به سیدابراهیم علوی که خیلی تلاش کرد تا دفتر آقای ضرغامی را متقاعد کند که کلیپ در روز قدس پخش شود، اما موفق نشد. لبخند آقا تقدیم به پدرخانم و مادرخانمم که در هر سفری دختر کوچکم را تیمار میکردند تا بهانه نگیرد.
خدایا این لبخند تقدیم به یک ملت. ملتی که آقا همیشه بروشان لبخند زده است و بارها بخاطر شکوه و عظمتشان در بیاناتش خدا را سپاس گفته است. ملتی که رهبرشان مصداق بارز قل اعوذ برب الناس است. و همیشه از شر وسواس خناسهای داخلی و خارجی خود و ملتش را به ملک الناس و اله الناس پناه داده است. من فقط هنر آنها را نشان دادم و تصویر کردم. آقا لبخند زدند و گفتند خدا حفظتان کند.
آمدم عقب و رفتم به سمت صندلیها، پایم توان ایستادن نداشت. خواستم بنشینم ولی…«ولی» ایستاده بود. خجالت کشیدم که بنشینم. هفتهای دوبار اعمالم به حضرت حجت تقدیم میشود. حضرت اخم میکند یا لبخند میزند. خدا مهدی خالقی را خیر دهد. با سوالی ذهنم را مشغول کرد. از فکر و خیالها راحت شدم. دکتر عباسی که گویا چندبار تلاش کرده بود خود را به آقا برساند و محافظها مانع شده بودند به آقا گفت ما تا دست شما را نبوسیم زیارت خود را کامل نمیدانیم. آقا خندیدند. محافظها راه باز کردند تا دکتر عباسی جلو برود، دکتر فیاض هم از طرف دیگر خود را به آقا رساند و تمام قد خم شد و دست آقا را بوسید. دیدم ابوالقاسم طالبی قندانی در دست دارد و میگوید تبرّکی است هر کی میخواهد بردارد. یکی برداشتم و خوردم دو سه تا دیگر هم برداشتم و گذاشتم توی جیبم. مسعود دهنمکی هم خود را به آقا رساند و یکی دو دقیقه با آقا گپ زد. آقا آرامآرام به خروجی راهرو رسیدند و میخواستند از جمع خداحافظی کنند. خانمی که از چناران آمده بود خود را به آقا رساند و از آقا چفیه خواست. آقا سفارش کرد برایش چفیه بیاورند.
عقیق : حاج سعید حدادیان از مداحانی است که سالها در دوران حماسه و دفاع در جبهه های نبرد حضور داشته است. حاج سعید بیشتر دوران جبهه اش در گردان مقداد سپری شده است.
این عکس تصویر یکی از همان روزهای به یاد ماندنی در پادگان دوکوهه است.
مقاله بسار زیبای حسین شریعتمداری در کیهان امروز:
1- می گویند در جریان جنگ جهانی دوم، یکی از سربازان انگلیسی با عجله و در حالی که نفس نفس می زد خود را به فرمانده گردان رساند و یک قبضه تفنگ ساخت آلمان را که اسلحه سازمانی نظامیان ارتش نازی بود، به وی نشان داد و گفت؛ قربان! این تفنگ را از دشمن غنیمت گرفته ام. فرمانده گردان به شجاعت وی آفرین گفت و برای تشویق این سرباز شجاع و ترغیب سایر سربازان به وی یک هفته مرخصی تشویقی داد. چند هفته بعد، باز هم، همان سرباز انگلیسی با یک تفنگ آلمانی دیگر نزد فرمانده گردان رفت و به خاطر شجاعتی که به خرج داده بود، یک هفته دیگر مرخصی گرفت. این ماجرا چند بار دیگر نیز تکرار شد و فرمانده گردان که از شجاعت سرباز تحت امر خود به وجد آمده بود در مراسم صبحگاه و در حالی که تمامی پرسنل گردان و تیپ و لشکر حضور داشتند، سرباز را صدا کرد و بعد از تشویق فراوان به وی گفت؛ حالا می خواهم تاکتیکی را که در غنیمت گرفتن تفنگ سربازان آلمانی به کار می بری برای همه پرسنل توضیح بدهی تا بقیه هم از این تاکتیک استفاده کرده و ارتش آلمان را زمین گیر کنند! سرباز انگلیسی پشت تریبون رفت و گفت: قربان! تاکتیک پیچیده ای نیست، اتفاقا خیلی آسان و بی خطر نیز هست. من هر بار یکی از تانک های ارتش خودمان را به آلمانی ها می دهم و در مقابل، یک تفنگ از آنها می گیرم! به همین سادگی!
2- این روزها، با نزدیک شدن زمان انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، سران و عوامل فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 با این توهم که می توانند وطن فروشی آشکار و خیانت های بی پرده خود را از اذهان مردم پاک کنند، بار دیگر با سازی که از آن سوی مرزها کوک شده است، دهان باز کرده و در مدح و ستایش خویش ترانه ای چند صدایی آغاز کرده اند! یکی از این صداها، بهره گیری از کینه توزی آمریکا و متحدانش در تحریم کشورمان و زیر سؤال بردن سیاست خارجی و هسته ای جمهوری اسلامی ایران است. مدعیان اصلاحات در این بخش از مأموریت خود ادعا می کنند که سیاست خارجی و هسته ای هوشمندانه!! آنها در دوران اصلاحات مانع از خصومت آمریکا و متحدانش بوده است و تحریم ها و تهدیدهای این روزها ناشی از سیاست خارجی و هسته ای کنونی جمهوری اسلامی ایران است! این در حالی است که به گواهی اسناد ثبت و ضبط شده موجود، تعدادی از افراد شاخص جبهه مدعی اصلاحات نه فقط در جریان فتنه 88 بلکه در دوران حاکمیت خود بر دولت و مجلس نیز سودای فروش ایران اسلامی و سلطه دوباره آمریکا بر کشور را داشته اند.
مردم فراموش نکرده اند که این جماعت، آن روزها برای آمریکا فرش قرمز پهن می کردند، و به صراحت از «پایان عمر خط امام»! سخن می گفتند؟ «دوران اسلام را تمام شده می نامیدند»، جمهوری اسلامی ایران را «حکومت لمپنیسم» معرفی می کردند، با صراحت می نوشتند «قلم فقها، در طول تاریخ آغشته به خون آزاداندیشان بوده است»، «قرآن را قابل نقد» می دانستند، با وقاحت می نوشتند «خدا هم حق حاکمیت بر مردم را ندارد»، مظاهر دینی نظیر «حجاب و حیای زنان را نشانه عقب افتادگی» معرفی می کردند، «هیئت های مذهبی را عامل و منشأ خشونت» می دانستند، اعلام می کردند که «معصومین علیهم السلام هم باید تحت نظارت باشند تا از انحراف آنها جلوگیری شود»... و صدها نمونه ثبت و ضبط شده و غیرقابل انکار دیگر از این دست که هیچگاه- تاکید می شود که هیچگاه- نه فقط با کمترین اعتراض سردمداران و گروه های اصلی جبهه اصلاحات نظیر حزب مشارکت، حزب سازندگی، مجمع روحانیون، سازمان مجاهدین انقلاب و... روبرو نشد بلکه همه این اراجیف در روزنامه ها و نشریاتی نوشته شده و یا در مصاحبه و سخنرانی های کسانی مطرح می شد که از مسئولان دولت اصلاحات، نمایندگان مجلس ششم و یاران نزدیک آقای خاتمی بوده اند.
اکنون سؤال این است که وقتی سردمداران دولت و مجلس مدعی اصلاحات چنین باورهایی را ترویج و تبلیغ می کردند، دیگر آمریکا چه نیازی به فشار و تحریم و تهدید داشت! آنها با پای خود در پی تسلیم کردن ایران اسلامی به آمریکا و متحدانش بودند. مگر آمریکا غیر از این چه می خواست؟! مدعیان اصلاحات حتی به اندازه آن سرباز انگلیسی در صدر این نوشته نیز غیرت و دغدغه ملی و میهنی نداشتند تا در مقابل تانکی که به دشمن می دهند، لااقل یک تفنگ قراضه و فکسنی دریافت کنند! باید از مدعیان اصلاحات- مخصوصا از سردمداران این جبهه- پرسید که آیا تسلیم شدن در مقابل باج خواهی های آمریکا و متحدانش و تلاش برای تحویل کشور به آنان افتخار! دارد که با افتخار از آن یاد می کنید؟!
و اما، اگرچه فتنه 88 کمترین تردیدی درباره وطن فروشی بسیاری از مدعیان اصلاحات باقی نگذاشت که به آن پرداخته و باز هم خواهیم پرداخت ولی موضوع یادداشت پیش روی، خیانت این جماعت و زمینه سازی آنها برای تحویل میهن اسلامی به دشمنان بیرونی است و فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 شرح جداگانه ای دارد.
3- بعد از آن که مجمع عمومی سازمان ملل متحد به اتفاق آراء پیشنهاد آقای خاتمی برای نامگذاری اولین سال هزاره سوم- 2001- را به نام «سال گفت وگوی تمدن ها» تصویب کرد، مدعیان اصلاحات رأی مثبت آمریکا به این پیشنهاد را نشانه ابتکار در سیاست خارجی دولت اصلاحات دانسته و درباره آن داد سخن دادند! اما مدتی بعد، ماجرای 11 سپتامبر و انفجار برج های دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک اتفاق افتاد و همین آقای بوش که اصلاح طلبان برای رویکرد مثبت او به طرح گفت وگوی تمدن ها نوشابه باز می کردند و تشتک پپسی می پراندند، ایران را یکی از «محورهای شرارت»! معرفی کرد و از «آغاز جنگ صلیبی»! سخن گفت! و نشان داد که ابتکار آقای خاتمی چه وزنی داشته است! البته سخن درباره نقد ابتکار آقای خاتمی نیست بلکه کف و هورای اصلاح طلبان برای بوش با توجه به ماهیت جنایتکارانه وی، مورد نظر است.
4- بوش بعد از واقعه 11سپتامبر و به بهانه آن ماجرا تصمیم گرفت به افغانستان لشکرکشی کند. بهانه حمله نظامی آمریکا به افغانستان مبارزه با تروریسم و محو القاعده و طالبان بود. بوش عربده می کشید که «بن لادن و ملاعمر را می خواهم، زنده یا مرده» اگرچه در حمله آمریکا به افغانستان تنها کسانی که کمترین آسیبی ندیدند بن لادن و ملاعمر بودند.
و اما، بلافاصله بعد از آن که جرج بوش، تصمیم خود را برای حمله به افغانستان اعلام کرد، همین آقایان مدعی اصلاحات پیشنهاد کردند که جمهوری اسلامی ایران به حمایت از طالبان وارد جنگ با آمریکا شود! تعجب آور نیست؟ هست! اصلاح طلبانی که تا چند ماه قبل و پس از آن نیز تا آخر دوران حاکمیت خود بر دولت و مجلس ششم، برای آمریکا فرش قرمز پهن می کردند و همه مشکلات را ناشی از عدم رابطه ایران با آمریکا می دانستند، و هرگونه مقابله با آمریکا را تنش آفرینی معرفی می کردند، یکباره ضد آمریکایی شده و علیه آمریکا شیپور جنگ می نواختند! آنهم در کنار طالبان. حتی مرحوم خواجه حافظ هم که گفته می شود پای خود را از شیراز بیرون نگذاشته است می دانست طالبان یک جریان موازی ساخت آمریکا برای مقابله با انقلاب اسلامی است. گفتنی است مدعیان اصلاحات در حالی از حمایت طالبان در جنگ با آمریکا سخن می گفتند، که به پیروی از تبلیغات رسانه های آمریکایی و صهیونیستی به افراد مؤمن و انقلابی انگ «طالبانی» و به اسلامگرایی تهمت «طالبانیسم» می زدند. اما این پیشنهاد با چه انگیزه ای مطرح شده بود؟!
5- بعد از حمله نظامی آمریکا به افغانستان و هنگامی که جرج بوش در اوایل سال 2003 میلادی- 1381- تصمیم خود برای حمله به عراق را مطرح کرد، باز هم مدعیان اصلاحات با اعلام این که صدام حسین اگرچه جنایتکار بوده است ولی اکنون در جایگاه «خالدبن ولید» قرار گرفته، پیشنهاد کردند که جمهوری اسلامی ایران به حمایت از صدام وارد جنگ با آمریکا شود! صدامی که عامل مستقیم آمریکا بود و با اشاره آمریکا و اسرائیل جنگ 8ساله را به کشورمان تحمیل کرده و صدها هزارتن از جوانان این مرز و بوم - بخوانید اولیاءالله- را به قتل رسانده بود. تعجب نفرمائید. این پیشنهاد را همین مدعیان اصلاحات داده بودند. همان ها که امروزه شعار تنش زدایی آنها گوش فلک را کر کرده است! و اصولگرایان را متهم می کنند که چرا در مقابل آمریکا دست به مقاومت زده و باعث تحریم ها و تهدیدهای اخیر شده اند... اما، چرا...؟! بخوانید!
6- تا قبل از فتنه 88 که مدعیان اصلاحات آشکارا و بی پرده در خدمت مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس درآمدند و از نتانیاهو لقب «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» و از اوباما، مدال «تنها امید آمریکا» را گرفتند، تصور این بود که پیشنهادهای مورد اشاره از سوی مدعیان اصلاحات ناشی از کج فهمی و کم دانی آنهاست ولی فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 کمترین تردیدی باقی نگذاشت که دو پیشنهاد جنگ با آمریکا به حمایت از طالبان و صدام یک پروژه بیرونی برای براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، آنهم با رسوایی حمایت از طالبان و صدام بوده است! چرا که بلافاصله بعد از ورود ایران به این پیشنهاد خائنانه، انقلاب اسلامی در آموزه ها، «رنگ» طالبان- یعنی اسلام آمریکایی- می گرفت و در مقاومت مثال زدنی و جهاد 8 ساله، به «انگ» قدرت طلبی- هویت صدام- نواخته می شد؟! آیا غیر از این است؟! گفتنی است مدعیان اصلاحات کم هوشتر از آنند که پروژه یاد شده طراحی خود آنها باشد!
حالا به آسانی می توان درباره شعار تنش زدایی مدعیان اصلاحات قضاوت کرد و بدون کمترین تردیدی به این نتیجه رسید که این جماعت در پی نابودی میهن اسلامی، محو انقلاب اسلامی و پایمال کردن جان و مال و ناموس مردم این مرز و بوم زیر چکمه نظامیان آمریکایی بوده اند.
و عجیب آن که این روزها و بعد از آن همه وطن فروشی و خیانت در دوران اصلاحات و در جریان فتنه 88 از نامزد شدن برای انتخابات هم دم می زنند!
7- و اما، نگارنده این سطور خود را بسیار کوچکتر از آن می داند که درباره نقش بی بدیل و پیامبرگونه رهبر معظم انقلاب اظهارنظر کند ولی به مصداق «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید»، عبور از کنار این واقعیت را جفا و گناه می دانم که اگر رهبری الهی حضرت آقا نبود، امروزه ترفندهای رنگارنگ و پیچیده دشمنان بیرونی و درونی، نامی از اسلام ناب محمدی(ص) و انقلاب باقی نگذاشته بود و بایستی شاهد دست و پا زدن مردم شریف و پاکباخته کشورمان زیر چکمه نظامیان اجنبی باشیم. دقیقا از همین زاویه است که روزنامه آمریکایی یو.اس.ای. تودی به نقل از گزارش امریکن اینترپرایز می نویسد «بزرگترین مشکل آمریکا در ایران، حضور یک ابرحریف - SUPER OPPONANT- به نام آیت الله خامنه ای است که نقشه راه ما را می شناسد و مردم کشورش به او اعتماد آمیخته به اعتقاد دارند».