سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

ایران آفتاب

اگر خود را از معصیت ها پاک کنید، خداوند، دوستتان خواهد داشت . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: شنبه 103 آذر 3


 نوشته شده توسط مجید در چهارشنبه 91/2/27 و ساعت 11:0 عصر | نظرات دیگران()

خبرگزاری فارس:  به دنبال جسارت شاهین نجفی، از خواننده های رپ،در ترانه ای به اسم "نقی"، به امام هادی (ع) حکم ارتداد او توسط آیت الله صافی صادر شد.
 
 

 نوشته شده توسط مجید در پنج شنبه 91/2/21 و ساعت 12:46 عصر | نظرات دیگران()

از بین راه یافتگان 12نفر متحد9نفر پایداری7نفر مشترک و 2نفر صدای ملت

نمایندگان تهران 

گرایش سیاسی 

غلامعلی حداد عادل

پایداری

متحد

سید علیرضا مرندی

پایداری

متحد

سید محمد حسن ابوترابی فرد

متحد

مرتضی آقا تهرانی

پایداری

سید مسعود میرکاظمی

پایداری

متحد

بیِژن نوباوه

پایداری

متحد

اسماعیل کوثری

پایداری

متحد

علی مطهری

صدای ملت

سیدمحمود نبویان

پایداری

متحد

احمد توکلی

متحد

محمدرضا باهنر

متحد

سیدمهدی هاشمی

پایداری

علی‌اصغر زارعی

پایداری

فاطمه رهبر

متحد

علیرضا زاکانی

متحد

زهره طبیب‌زاده

پایداری

متحد

روح‌الله حسینیان

پایداری

حسین مظفر

متحد

فاطمه آلیا

پایداری

مهدی کوچک‌زاده

پایداری

غلامرضا مصباحی‌مقدم

متحد

لاله افتخاری

متحد

محمد سلیمانی

پایداری

مجتبی رحماندوست

متحد

حمید رسایی

پایداری

مهرداد بذرپاش

متحد

حسین طلا

پایداری

الیاس نادران

متحد

علیرضا محجوب

صدای ملت

حسین نجابت

متحد


 نوشته شده توسط مجید در شنبه 91/2/16 و ساعت 5:33 عصر | نظرات دیگران()


 نوشته شده توسط مجید در سه شنبه 91/2/5 و ساعت 10:51 عصر | نظرات دیگران()

حمید داوود آبادی در وبلاگ خاطرات جبهه در آخرین پست خود نوشت:

پیام طبرزدی در تحریم انتخابات مجلس نهم:

"در شرایطی که 11 زندانی بهایی بی‌گناه دربند 12 زندان رجایی‌شهر با حبس های طویل المدت به‌سر می‌برند، چگونه نیروها و احزاب سیاسی آزادی‌خواه در قبال این رفتار ضد بشری حکومت سکوت اختیار کرده‌اند؟ ... کمر جمهوری اسلامی طوری شکسته است که دیگر قادر به راست شدن دوباره نیست ."

نقل از سایت فریاد سبز

اوایل سال 1372 بود که "عبدالله مشاعی" (از بچه محل های قدیمی که در ایام فتنه سرسخت موسوی پرست شد) گفت که "عبدالله جعفرعلی" (معروف به جاسبی، رئیس سابق دانشگاه آزاد اسلامی) قصد راه‌اندازی یک نشریه‌ی فرهنگی دارد.

چندی بعد، جلسه‌ای در یکی از دانشکده‌های دولتی برگزار شد و "علی‌رضا علی احمدی" (وزیر سابق آموزش و پرورش) به‌عنوان جانشین مدیر مسئول و "سیدسعید لواسانی" (معاون فرهنگی سابق بنیاد شهید) به‌عنوان سردبیر معرفی شدند. باتوجه به پیشنهاد اولیه‌ی بنده - که مورد قبول همه از جمله جاسبی قرار گرفته بود - از همان اول تصویب شد که یک صفحه کامل به فرهنگ دفاع مقدس اختصاص یابد.

یکی دوسالی از انتشار اولین کتاب خاطراتم "یاد یاران" می‌گذشت که مقام معظم رهبری یک صفحه نظرات زیبا و ارزشمند خود را بر آن نگاشته بود. از آن میان، عنوان "از معراج برگشتگان" خیلی برایم جذابیت و اهمیت داشت که بقیه هم همین نظر را داشتند و نام صفحه شد "از معراج برگشتگان".

یک سالی که از انتشار هفته‌نامه‌ی "فرهنگ آفرینش" گذشت، تحولات بسیاری پیش آمد.

مثلا تیراژ هفته‌نامه، فقط 20 هزار نسخه بود که آن هم برای افرادی که شخصا مشترک شده بودند ارسال می‌شد و بقیه به دکه‌ها فرستاده می‌شد تا فروش رود و خواه‌ناخواه هر شماره چندهزارتایی برگشتی داشت.

با انتشار فرهنگ آفرینش، یکی از شرایط ثبت‌نام دانشجویانی که در کنکور دانشگاه آزاد قبول شده بودند که در فرم‌های ثبت‌نام ذکر شده بود، واریز سالانه 000/20 ریال (سال 1372) به اسم وجه اشتراک نشریه بود. حالا چندصد هزار نفر را که هر سال در دانشگاه آزاد ثبت‌نام می‌کردند و چندصد هزا ر نفر هم که قبلی‌ها بودند و به هیچ وجه برای یک نفرشان هم نشریه ارسال نمی‌شد را جمع کنید، و از تیراژ هر شماره 000/20 نسخه‌ی نشریه کم کنید، چه عددی به‌دست می‌آید؟!
اصلا این چیزا به من چه!

از ذکر این خاطرات دنبال چیز دیگری بودم.

طبرزدی تندرو درحال روشنگری دانشجویان علیه جناح چپ در مقابل دانشگاه تهران!

آن روزها گروهی دانشجوی فعال تندروی راستی، تحت عنوان "اتحادیه‌ی انجمن های اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان" فعالیت داشتند که دانشگاه آزاد یکی از پایگاه‌های اصلی و پشتوانه‌ی مالی‌شان بود.

"بهرام بهرامسیری" (معاون سابق سازمان بهزیستی کشور)، "حشمت‌الله طبرزدی"، "پرویز سفری" و چندتایی دیگر، از آنها بودند که بولتن مثلا محرمانه‌ی "دانشجوی بسیجی" را برای مسئولین دانشگاه منتشر می‌کردند.


طبرزدی و سفری و اعوان و انصارش در دفتر اتحادیه

باوجودی که یک سال از استخدام نیروها و آغاز به‌کار نشریه می‌گذشت، یکی از روزها علی‌احمدی در جلسه گفت که با دستور شخص جاسبی، قرار است همه‌ی نیروها رسما گزینش اعتقادی و سیاسی شوند و این امر مهم، برعهده‌ی معتبرترین گروه مورد وثوق جاسبی، حشمت‌الله طبرزدی و اعوان و انصارش سپرده شده است.

از آن روز، طبرزدی، سفری و جواد امامی، وقتی از فعالیت بولتن سازی روزانه و تلاش برای کسب روزی حلال! فارغ می‌شدند، بعد از ظهر به ساختمان فرهنگ آفرینش در خیابان انقلاب اسلامی، روبه‌روی لاله‌زارنو، کوچه‌ی شکوه، ساختمان سابق شکوه می‌آمدند، با نیروها مصاحبه‌ی گزینشی می‌کردند و به‌قول خودشان آن قدر قاطع و محکم بودند که به همه به‌چشم منافق تمام‌عیار نگاه می‌کردند، مگر این که خلاف آن ثابت شود!

مصاحبه‌ی من افتاد به "پرویز سفری" (بعدها فهمیدم پدر او، یکی از سرکردگان نهضت آزادی در یکی از استان هاست و شدیدا هم ضدانقلاب است).

سوالات درست مثل اول انقلاب بود. نماز و روزه، غسل میت و مس میت، آخرین بار کی نماز جمعه رفتی، و ...

سوالات سیاسی که بوی سیاسی گرفت، خیلی قضیه جالب شد. فقط سوال و جواب من و سفری را بخوانید:

سفری: حضرت آیت‌الله مهدوی‌کنی رو دوست داری؟
داودآبادی: من هرکس رو که در خط امام و رهبر باشه قبول دارم.
سفری: محتشمی رو چه‌طور، اونم دوست داری؟
داودآبادی: بحث دوست داشتن نیست، گفتم که من هرکس رو که در راه امام و رهبری باشه و به انقلاب خدمت کنه، قبول دارم، وگرنه به هیچ وجه نمی‌پذیرمش.

آن روز گذشت و بعدها، وقتی توانستم نگاهی به پرونده‌ی گزینش خودم بیندازم، برایم خیلی مهم و جالب آمد وقتی دیدم طبرزدی به‌عنوان رئیس گروه مصاحبه‌گر، نظر نهایی و اصلی را روی پرونده‌ی همه از جمله من داده بود. طبرزدی که آن روزها شدیدا سینه‌چاک جناح راست بود، روی پرونده‌ی من نوشته بود:

"گرایش شدید به جناح چپ دارد. مراقبش باشید و از دادن هرگونه مسئولیت مهم و کلیدی به او خودداری شود."

و این همه، فقط به‌خاطر این بود که در جواب این که "محتشمی رو هم دوست داری؟" جواب منفی نداده بودم!

خدا می‌داند تا آن روز، چه‌قدر جوان که شاید در پاسخ به سوالات این حضرات به تته‌پته افتاده‌اند، یا نتوانسته‌اند دوستی و محبت خود را به هر آن که مورد علاقه‌ی آقای طبرزدی است، جان نثارانه ابراز کنند، نان شان بریده شده و اخراج شدند.

آن روزها هم گذشت. من که دنبال پست و مقام اتحادیه، دانشگاه و این چیزها نبودم؛ همان مسئولیت صفحه‌ی از معراج برگشتگان هم از سرم زیاد بود.

چندی بعد نشریه‌ی "پیام دانشجوی بسیجی" به مدیریت حشمت‌الله طبرزدی در سطح عموم منتشر شد.

هنگامی که لفظ "حضرت امام" را برای مقام معظم رهبری به‌کار برد، از همان جا به او شک کردم. همیشه از آدم‌های افراطی تندرو هراس داشته، دوری کرده و می‌کنم.


دست بر قضا، زد و طبرزدی که موفقیت صفحه‌ی دفاع دمقدس فرهنگ آفرینش را در بین مخاطبین و حتی جشنواره‌های مطبوعات دیده بود، هوس کرد در نشریه‌ی خودش یک صفحه‌ی ویژه‌ی دفاع مقدس منتشر کند.

یکی از روزها "سیدسعید هاشمی" - ویراستار فرهنگ آفرینش که ویراستار نشریه‌ی طبرزدی هم بود - گفت که طبرزدی خواسته تا امروز عصر بروم پهلوی او تا درباره‌ی انتشار آن صفحه صحبت کنیم.

با هم رفتیم زیر پل کریمخان که ساختمان مصادره‌ای بزرگی در اختیار طبرزدی قرار گرفته بود. (بعدها حاج محسن رفیق دوست گفت که همه‌ی تجهیزات اداری و کامپیوترها را او از بنیاد مستضعفان به طبرزدی داده بود، چون او جوانی شدیدا فعال بود و به ادعای خودش، قصد داشت با کار سیاسی و فرهنگی، پنبه‌ی جناح چپ - همین موسوی چی‌های امروزی و رهبران معنوی و مادی طبرزدی - را از بیخ و بن بزند.)

داخل اتاق "محمدحسن علی‌پور" (سردبیر ماهنامه‌ی آبان) در کنار طبرزدی نشسته بود. آن چنان ژست مرید و مراد را گرفته بود که احساس کردم عبدی ذلیل در برابر بت خودساخته‌ی خویش، زانو زده و مشغول کرنش است.

وقتی نظراتم را پیرامون شکل و شمایل، روش و منش صفحه‌ی مورد نظرم گفتم، با نیشخند علی‌پور و اخم‌های درهم رفته‌ی طبرزدی روبه‌رو شد. وقتی این را دیدم، پرسیدم که چه چیزی مدنظر شماست، بگویید تا همان را اجرا کنم.

طبرزدی، همانند امپراطوری عظیم که خودش را در جایگاهی عظیم فرهنگی می‌دید، افاضه‌ی کلام فرمود و گفت:

"ما اگر در نشریه‌مان از شهدا و دفاع مقدس می‌نویسیم، هدف مان کوبیدن جناح چپ است. ما باید با این فرهنگ آنها را رسوا کنیم. حرف من این است که، فرهنگ آن هم فرهنگ دفاع مقدس، باید خاصیت ویژه‌ای داشته باشد. صرف انتشار خاطرات یا وصیت‌نامه‌ی فلان شهید، ارزش ندارد. ولی وقتی مطلبی از جنگ در قالب سیاسی منتشر شود، تاثیر بسیاری خواهد داشت و به‌عنوان سلاحی برنده دشمن را ناکار می‌کند."

حالم به هم خورد. سوء استفاده‌ی بی‌شرمانه از شهدا، تا این حد؟
هر چه گفتم که شهدا را ابزار رسیدن به اهداف سیاسی نکنیم، بیشتر رو ترش کردند. الحمدلله نشد، آن چه که من می‌گفتم، و آن چه او می‌خواست.
همین طور که نشسته بودیم، بحث مان به مسائل روز کشید. تا گفتم:
- این روزها گرانی بدجوری به مردم فشار می‌آورد.
قیافه‌ی طبرزدی درهم رفت و خیلی قاطعانه و محکم گفت:
- آقای داودآبادی تو ضد ولایت‌فقیه هستی.

رنگم پرید. مگر من چه گفته بودم که این گونه مشت محکم بر دهانم کوبید و مرا ضد ولایت‌فقیه نامید؟ از این که شاید منظورم را اشتباه رسانده باشم، عذرخواهی کردم و مجددا حرفم را تکرار کردم. ولی او بیشتر عصبانی شد و گفت:

- ببین، بگذار خیالت را راحت کنم. تو وقتی می‌گویی گرانی به مردم فشار می‌آورد، یعنی سیاست‌های ارزشمند دولت را زیر سوال می‌بری. وقتی سیاست‌های دولت را زیر سوال می‌بری، یعنی حضرت آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی را قبول نداری؛ و وقتی حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را قبول نداری، یعنی حضرت امام خامنه‌ای را قبول نداری که در نتیجه ضد ولایت‌فقیه هستی.

از تجزیه و تحلیل مسخره‌ی او، حالم به هم خورد. مخصوصا القابی که به‌کار می‌برد. خنده‌ای کردم و گفتم:

- چی شد؟ حضرت آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی؟ از کی تا حالا؟
این را که گفتم، برآشفت. از جایش برخاست که برود. علی‌پور، پاچه‌خوارانه لب گزید و با حرکات چشم و ابرو خواست بفهماند که حرف زشتی زده‌ام که خاطر جناب مهندس طبرزدی را آزرده ساخته‌ام، پس بهتر است گورم را گم کنم و بروم دنبال کار خودم!

از ساختمان که زدیم بیرون، به سعید گفتم:

- ببینم، تو چه‌طوری می‌تونی با اینا کار کنی؟ اصلا نوع حرف زدنش نشون می‌ده که همه‌ی این حرفاش ادا و اطواره.

طبرزدی که خیلی بلندپرواز بود و خود را برای تکیه بر کرسی ریاست تشکل های سیاسی دانشگاه آزاد آماده می‌کرد، با با شکسته نفسی! خود را از ریاست‌طلبی و این حرف های دنیایی بری می‌دانست.

او که دلش را برای ریاست بر چندتایی مسند قدرت دانشجویی صابون زده بود، وقتی دید فرد دیگری به‌جای او انتخاب شد و سر او بی‌کلاه ماند، ضربه‌ی سنگینی روحی خورد و بنای مخالفت با همه چیز گذاشت.

لفظ بسیجی را از نام "پیام دانشجوی بسیجی" که برداشت، کم‌کم لفظ "حضرت امام" برای مقام معظم رهبری و "حضرت آیت‌الله" برای هاشمی‌رفسنجانی هم حذف شد، و لحن سرمقاله‌ها و مقالات که کاملا ضد جناح چپ بود، برگشت و شد علیه دوستان دیروز که هزینه‌های کلان ساختمان و نشریه را می‌دادند، و در راستای اهداف و نظریات نهضت آزادی که سردمدار مخالفین نظام بود که مفتخرانه از آمریکا تغذیه می‌شدند.

طبرزدی و سفری که تا دیروز کراوات را نجس حرام و نماد غربزدگی می دانستند!

چندی بعد در جشنواره‌ی مطبوعات، محمدحسن علی‌پور را دیدم. صورتش را آن قدر تیغ زده بود که مورچه روی آن لیز می‌خورد! غرفه‌ای برای نشریه‌ی آبان داشت. دختری شاداب و جوان، با تکه‌ای پارچه که مثلا قرار بود نقش روسری را برایش بازی کند! با غلیظ ترین آرایش کنار او داخل غرفه ایستاده بود و با هم به بحث سیاسی مشغول بودند!

چشمش که به من افتاد، جا خورد. جلو که رفتم با خنده گفتم:
- ببخشید آقای علی‌پور، چه خبر شده؟ تا دیروز به ریش کوتاه من گیر می‌دادید و ما رو کافر می‌دونستید، حالا چی شده؟ حتما جناب مهندس طبرزدی فتوا دادند تیغ زدن صورت اگر با نیت مخالفت با نظام باشد، از اوجب واجبات است.
تا مثل همیشه که موقع حرف زدن دست و پایش را گم می‌کرد، خواست با تته‌پته جواب بدهد، گفتم:
- نه ممنون، من جوابم رو گرفتم. شما لطف کن و با همکار جدیدتون مشغول باش. راستی حتما حجاب هم به‌عنوان نماد ارتجاع، از خونوادتون حذف شده.


 

شاید امروز که نظرات عجیب و غریب طبرزدی و هم‌خطانش را می‌بینم ولی تعجب نمی‌کنم، به‌خاطر همان احساس افراط، شیادی و ناخالصی‌ای بود که آن روز در چشمانش موج می‌زد!


طبرزدی حزب بادی! در جمع فتنه گران سبز

راستی، چرا افراطیون دیروز مثل "محمد نوری‌زاد"، "حشمت‌الله طبرزدی" و ... تا احساس روشنفکری بهشان دست می‌دهد و خودشان را به آغوش وازده‌ها و اپوزیسیون می‌اندازند، سنگ بهائیان را به سینه می‌زنند؟!




 نوشته شده توسط مجید در شنبه 91/2/2 و ساعت 10:22 عصر | نظرات دیگران()




 نوشته شده توسط مجید در شنبه 91/2/2 و ساعت 10:15 عصر | نظرات دیگران()

دکتر ولایتی در لا به لای سخنان خود در مراسم جوانان و بیداری اسلامی سال گذشته که در برج میلاد تهران برگزار شده بود از بخشی از این کمک ها پرده برداشت.

دکتر ولایتی در این سخنرانی خود گفت: "در اوایل رهبری حضرت آیت الله خامنه ای ایشان بنده را احضار کرده و گفتند مدتی است که دچار کمردرد شده ام. فکر می کنم این درد به خاطر اخباری است که از اتفاقات بوسنی شنیده ام، از شما می خواهم هر کاری که می توانید برای بوسنی انجام دهید و گر نه فردای قیامت از شما بازخواست می کنم. و وقتی معظم له این دستور را صادر کردند ما به صورت جدی موضوع را پیگیری کردیم به طوری که توانستیم اسلحه برای مسلمانان بوسنی بفرستیم."

ایران با فرستادن چند دیپلمات ورزیده که سابقه ی طولانی در مسائل امداد رسانی، مذاکرات و ... داشتند وارد جنگ بوسنی شد. از جمله ی این دیپلمات ها می توان به شهید رسول حیدری که امداد رسانی به مردم بوسنی را رهبری کرد اشاره کرد او انسانی تحصیل کرده آشنا به زبانهای خارجی و دیپلماتی ورزیده در هنگامه مذاکرات نفسگیر با گروههای درگیر به منظور تسهیل زندگی مردم در محاصره بوسنی بود او فرمانده ای استراتژیست بود که برای مردم آن سامان اعم از مسلمان و مسیحی کرووات و غیره تفاوتی قائل نبود و برای تهیه مایحتاج مردم شبانه روز مشغول رایزنی بود.او جان خویش را نیز در این امداد رسانی از دست داد.

جنگ بوسنی سرانجام پس از حدود 3 سال و پس از آنکه آمریکا و متحدان اروپایی اش دریافتند با کمک های مختلف جمهوری اسلامی ایران به رزمندگان بوسنیایی دیگر توان جنایت در این کشور را ندارند؛ با امضای موافقتنامه صلح دیتون خاتمه یافت. اما مهمترین شرطی که آمریکا برای مقامات مسلمان بوسنیایی برای خاتمه دادن به حملات صربها به شهرهای بوسنی مطرح کرد خروج نیروهای ایرانی از بوسنی و هرزگوین بود.


 نوشته شده توسط مجید در جمعه 91/2/1 و ساعت 7:46 عصر | نظرات دیگران()

 

خسرو معتضد پژوهشگر تاریخ ایران در گفت‌و‌گو با فارس ‌به گستاخی مسئولان امارات نسبت به سفر رئیس‌جمهور به جزیره ابوموسی اشاره کرد و با "بی‌جا" و "بی‌مورد" خواندن ادعاهای اماراتی‌ها اظهار داشت: سفر ریاست جمهوری به هر قسمت از کشور که خاک "لاینفک" ایران است، چه ارتباطی به یک کشور خارجی دارد؟ لذا اماراتی‌ها پا را از حد خودشان فراتر گذاشته‌اند.

* ‌دلایل و قرائنی برای مالکیت ‌امارات ‌بر ‌ابوموسی وجود ندارد


وی با اشاره به عدم وجود ‌هیچ‌گونه دلایل و قرائن مبنی بر مالکیت ‌امارات عربی بر ‌جزیره ابوموسی، یادآور شد: در زمان مظفرالدین شاه پرچمی ‌توسط شیخک‌های عربی در ابوموسی ‌نصب شد که ‌مظفر‌الدین شاه دستور قطعی ‌صادر کرد و ‌گمرکی‌های ایران نیز آن پرچم را از جزیره ابوموسی برداشتند که البته این موضوع ‌یک استخوان لای زخمی بود که انگلستان در دورانی که ما نیروی دریایی نداشتیم و مشکلات زیادی هم داشتیم و کشور زیر سیطره انگلستان و روسیه بود، این استخوان لای زخم را ایجاد کرد.

* ابوموسی در هیچ زمان ارتباطی به کشوری غیر از ایران نداشته است

این پژوهشگر تاریخ ایران ادامه داد: در هیچ زمان ابوموسی ارتباطی به کشوری غیر از ایران نداشته و اصلاً ‌آن موقع کشوری به نام امارات وجود نداشته است،

معتضد تأسیس ‌‌پاسگاه ژاندارمری در ابوموسی در سال 1329 به دستور ‌رزم‌آرا را یادآور شد و گفت: ‌انگلستان در زمانی که جنگ جهانی دوم شروع شد و نیروی دریای ایران موقتاً از بین رفت، یک مقدار در آنجا قدرت گرفت و ‌اجازه داد که این شیوخ "رأس‌الخیمه" و "ابوظبی" و "دبی" به ابوموسی رفت و آمد کنند که ‌در آن زمان چون دولتی در امارات وجود نداشت، دولت ایران نیز چندان مخالفتی با آنها نداشت.

"مثلاً در دوران قاجاریه بندرلنگه را به یکی از شیوخ جنوب خلیج فارس به صورت مقاطعه می‌سپردند، حتی تا زمان امیر‌کبیر که بساط اینها را جمع کرد، بندر‌عباس در مقاطعه امیر عمان بود، در واقع اینها(شیوخ خلیج فارس) را رعیت ایران می‌دانستند و یک کشور نبودند بلکه شیخ‌نشین‌هایی بودند که دولت ایران به علت اُنسی که به آب و هوای جنوب ایران داشتند، اجازه می‌داد‌ که اینها حتی مقاطعه بگیرند، یعنی مثلاً حاکم عمان به دولت ایران یک پولی را پیشنهاد می‌کرد و می‌گفت من سالی 10 هزار تومان به دولت ایران می‌دهم، ‌شما هم اجازه دهید من اینجا را اداره کنم و مالیات آن را بگیرم، یعنی اینها دولت نبودند بلکه شیوخ‌ و امرایی بودند که اتفاقاً نادرشاه با نیروی دریایی خود آنها را به تصرف درآوده بود، بنابراین این آمدن اینها چندان برای ایرانی‌ها اهمیتی نداشت."

* دولت ایران به شیوخ حاشیه خلیج فارس به عنوان یک دولت نگاه نمی‌کرد

وی با بیان اینکه "یادم می‌آید در دوران کودکی ما می‌نوشتند که شیوخ آن سوی خلیج فارس یعنی شیوخ قطر، دبی ابوظبی، برای شکار "پازن" و "بزکوهی" به جزیره هرمز می‌آمدند و دولت حتی اجازه می‌داد که به بندرعباس هم بیایند، یادآور شد: ‌دولت ایران به این شیوخ به عنوان یک دولت نگاه نمی‌کرد بلکه آنها به عنوان یک همسایه‌های محلی بودند، چه‌آنکه اکراد عراق سال‌های سال گوسفندان خود را برای چرا به خاک ایران می‌آوردند، یا مثلاً عشایر ما در آذربایجان رمه خود را به خاک روسیه تزاری می‌بردند و آنها نیز همین کار را می‌کردند و یک سری از ترکیه برای علف‌چر‌ به ایران می‌آمدند لذا دولت ایران این موضوعات را آنچنان مهم نمی‌دانست اما چند باری که فضولی کردند و در آنجا (ابوموسی) پرچم نصب کردند، مظفرالدین شاه دستور داد که "به اینها بگویید فضولی نکنند" و بعد رفتند و پرچم آنها را برداشتند، گمرک ایران نیز که در زمان مظفر‌الدین ‌شاه تاسیس شد، در تمام این نواحی نگهبان‌ گذاشته بود و هیچ مسئله‌‌ای وجود نداشت.

این پژوهشگر تاریخ ایران با یادآوری تأسیس ‌‌امارات متحده عربی در سال 1349 و "دست و پا زدن‌های" ‌انگلستان ‌و فشار این کشور به شاه برای جداسازی بحرین از خاک ایران تصریح کرد: ‌شاه ‌اشتباه کرد و به راحتی بحرین را از دست داد و خیلی بی‌مورد در هندوستان مصاحبه کرد و گفت "ما رفراندوم می‌کنیم" که رفراندوم نیز انجام نشد، یعنی هیچ‌گونه همه‌پرسی ‌صورت نگرفت و فقط ‌از 40 خانواده شیخ از جمله آل‌خلیفه پرسیدند و آنها هم گفتند می‌خواهیم مستقل باشیم.

* خیانت بزرگ شاه در ماجرای جداشدن بحرین از خاک ایران

وی جدا شدن بحرین از خاک ایران را یکی از خیانت‌های بزرگ شاه برشمرد و یادآور شد: شاه ‌‌بدون مطالعه و به خاطر یک قول احمقانه که به سفیر و وزیر خارجه انگلیس داده بود، بحرین را از دست داد‌ و جالب است که جدا شدن بحرین در مجلس ایران تصویب نشد و به صورت یک اعلامیه دولت بود که هویدا آمد و اعلام کرد.

* برخی اعراب در قالب یک کلونی در ابوموسی ماندند

معتضد با بیان اینکه انگلیسی‌ها هر‌ جا می‌روند، کاری می‌کنند‌ که آنجا مستقل شود، افزود: ‌در سال 1350، شیوخ شارجه، قطر، دبی و ... بعد از اینکه ‌در جشن‌های شاهنشاهی در تخت جمشید حضور یافتند، ‌قبول کردند که جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک را به ایران پس دهند که تنب کوچک از نظر استراتژیک برای ایران بسیار اهمیت دارد و بر تنگه هرگز مشرف است؛ آنها هم قبول کردند و هیچ مشکلی نداشتند، فقط صحبت بر این شد که کسانی که برای ‌امارات عربی و دبی هستند، می‌توانند مانند یک "کلونی" در ایران بمانند، مثل کلونی‌ افغان‌ها که در ایران زندگی ‌و کار می‌کنند و با خواهش و تمنا به ایران می‌آیند، یا مثلاً یک میلیون کرد عراقی به صورت یک کلونی به ایران پناهنده شدند و ایران هم از آنها پذیرایی کرد و وقتی که اوضاع عراق آرام شد، آنها هم برگشتند و رفتند، لذا دولت‌ ایران موافقت کرد که آنها(اعراب و شیوخ حاشیه خلیج فارس) در ابوموسی بمانند.

* تلاش اعراب حاشیه خلیج فارس برای افزایش جمعیت خود در ابوموسی

وی به تلاش اعراب و شیوخ حاشیه خلیج فارس برای افزایش جمعیت خود در جزیره ابوموسی اشاره و خاطرنشان کرد: ‌اختلافی که جمهوری اسلامی با اینها دارد و حق هم با جمهوری اسلامی است، این است که آنها می‌خواهند جمعیت خود را زیاد کنند و به همین دلیل با کشتی‌های زیاد، افراد خود را در این جزیره پیاده می‌کردند و می‌خواهند بگویند تعداد اعراب بسیار زیاد است، در حالی که همه اعراب در ‌گذشته رفتند و یک کلونی کوچکی باقی ماند؛ حالا اینها به بهانه‌ سفرهای سیاحتی و تجارتی به آنجا می‌آمدند و با عنوان اقامت موقت تعداد خود را زیاد می‌کردند که بگویند اینجا متعلق به ماست اما دولت ایران به هیچ عنوان به اینها نگفته بود که این جزیره متعلق به شماست، بلکه گفته بود ما با شما که از گذشته به اینها مهاجرت کرده‌اید، ‌کاری به شما نداریم، الان نیز آنها در یک قسمت جداگانه هستند و دولت کاری به آنها ندارد، قسمت ایران سر‌‌ جای خود است و آنها هم یک طرف دیگر هستند و اینجا خاک ایران است.

* ایران سفیر خود در امارات را فرابخواند

"الان که افاغنه در سیستان و خراسان زیاد هستند و بعضی‌ها پناهنده شده‌اند، آیا می‌توانند ادعا کنند که کشور متعلق به ماست؟". "آیا ‌ترک‌ها که آلمان را پرکرده‌اند، ‌می‌توانند بگویند چون شما به ما پناه دادید، آلمان متعلق به ماست؟" معتضد این دو پرسش را مطرح کرد و ادامه داد: باید نسبت به امارات عکس‌العمل نشان داد ‌و الان که آنها سفیر خود را احضار کردند، دولت ایران نیز باید بلافاصله سفیر خود را فرا‌بخواند.

* امارات زیر علم آمریکا و انگلیس سینه می‌زند

این پژوهشگر تاریخ ایران با بیان اینکه امارات الان از ایران دلخور است، چون دولت ایران سفارشاتی که از دبی به ایران می‌آید را نمی‌پذیرد و از کشور اصلی یعنی چین می‌پذیرد، اظهار داشت: ‌اماراتی‌ها ‌‌زیر علم آمریکا و انگلیس سینه می‌زنند و شنیدم که یک کشتی فرانسوی جنگی نیز در ساحل دبی لنگر انداخته است.

* باید امارات را ادب کرد/ تقدیر از سفر احمد‌نژاد به ابوموسی

معتضد افزود: نباید با آنها محاربه و مخاصمه داشت، اما باید ‌آنها را ادب کرد و بهترین ادب‌کردن نیز همین کاری بود که رئیس جمهور انجام داد که من این کار رئیس جمهور که به این جزایر سفر کرد را بسیار تأیید می‌کنم چرا‌که آنجا خاک ایران است و من از این کار رئیس جمهور خیلی خوشحالم و ایشان باید به یک یک این جزایر سفر کند تا ببیند ‌چه جواهراتی در خلیج فارس داریم.

* اعتراض ‌امارات ‌کاملاً بی‌جاست/ اعتراف‌نامه شیوخ عرب درباره ابوموسی

وی اعتراض ‌امارات به سفر رئیس جمهور به جزیره ابوموسی را "کاملاً بی‌جا" دانست و گفت: در کتابی ‌که آقای دکتر اقتداری تهیه کرده و مطالب این کتاب در زمان مظفر‌الدین شاه توسط "سدیدالسطنه کبابی" که سیاست‌مدار بوده و از مورخین بندر‌عباس بوده، آماده شده است، نوشته شده که ‌بسیاری از شیوخی که به جزیره ابوموسی آمدند، یک اعتراف‌نامه نوشتند و اعلام کردند که "ما برای علف‌چر‌ و گوسفند‌چرانی می‌آییم و رعیت دولت ایران هستیم و مهمان دولت ایران هستیم و بسیار از دولت ایران تشکر می‌کنیم که اجازه داده ما در اینجا بمانیم و گوسفندان خود را چرا دهیم"، لذا نمی‌شود که ‌هر کس که می‌آید ‌گوسفند خود را چرا دهد، بعد تقاضای مالکیت کند.

* ایران باید در روابط با امارات تجدید‌نظر کند

این پژوهشگر تاریخ ایران جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب‌ بزرگ و تنب کوچک را "جزو لاینفک" خاک ایران عنوان کرد و با بیان اینکه ‌هیچ‌گونه مذاکره‌ای ‌درباره این جزایر لازم نیست، تأکید کرد: مذاکره در این زمینه مانند این است که انسان درباره زن و بچه خود مذاکره کند، لذا اعتراض امارات به رفتن رئیس جمهور به یک بخش از خاک ایران، به منزله فضولی و خلاف عرف دیپلماتیک است و ایران باید در روابط با امارات تجدید‌نظر کند.


 نوشته شده توسط مجید در جمعه 91/1/25 و ساعت 10:48 عصر | نظرات دیگران()

خبرنامه دانشجویان ایران:
سعید جلیلی

 نوشته شده توسط مجید در جمعه 91/1/25 و ساعت 10:36 عصر | نظرات دیگران()

 

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مناسبت ایام فاطمیه اول، در هیئت محبین اهلبیت(ع) در محل امام زاده ابراهیم شهر مقدس قم، سخنرانی کرد. موضوع سخنرانی‌های وی در این سه شب به موضوع «منابع قدرت اجتماعی» و «رابط? قدرت و معنویت» اختصاص داشت که در آن با اشاره به برخی آیات و روایات و کلمات حضرت امام خمینی(ره) به تبیین ریشه و منابع واقعی قدرت اجتماعی پرداخته شد. پناهیان با اشاره به سخنان برخی که آمریکا را ابرقدرت می‌خوانند و از فواید و لزوم مذاکره با او سخن می‌گویند، گفت: 

 
«اخیراً از طرف برخی از خواص مطرح می‌شود که چون آمریکا ابرقدرت است ما باید با او تعامل داشته باشیم و نمی‌توانیم با یک ابرقدرت در حال قطع ارتباط باشیم! اما وقتی در مکتب حضرت امام عمیق می‌شویم، می‌بینیم که اصلاً امام برای آمریکا و امثال آمریکا قدرتی قائل نبودند. شما ابتدا باید برای آمریکا قدرت قائل باشید، تا بعد در مورد ابرقدرت بودنش صحبت بکنیم. کسانی که می‌گویند: ما چرا نباید با این ابرقدرت ارتباط داشته باشیم، اینها از جهت مبنایی دچار یک اشتباه فاحشی هستند که او را دارای قدرت می‌دانند.
 
از جهت نظری این مسئله برایشان حل نشده که اصلاً قدرت کجا هست؟ چه چیزی تولید کننده قدرت است برای یک جامعه، برای یک نظام و برای یک حاکمیت؟ خب شاید بعضی‌ها تصور کنند اعتبار یک دولت در میان مردمش منشأ قدرت می‌شود، تا یک حدّی هم همین‌طور هست، آمریکا همین منشأ قدرت را هم از دست داده است. آخرین تیری که به این قدرت پوشالی مقام معظم رهبری زدند در همین صحبت اخیر بود که دولت امریکا اعتبار خودش را پیش مردم خودش هم از دست داده چه برسد به اعتبار جهانی. لذا ما با کشور یا حاکمیتی که اساساً از قدرت حقیقی برخوردار نیست و یا قدرت پوشالی او و دروغین او رو به اضمحلال است ضرورتی ندارد این‌گونه سخن بگوییم که: «او ابرقدرت است، اگر ما باید با ابرقدرت ارتباط داشته باشیم فلان طور می‌شود، اگر نداشته باشیم بهمان طور می‌شود.» کسانی که می‌گویند ما چرا نباید با این ابرقدرت (آمریکا) ارتباط داشته باشیم، اینها اساساً دچار یک اشتباه فاحش هستند که او را دارای قدرت می‌دانند. ما با کدام قدرت باید مذاکره کنیم، همان قدرتی که وجود ما دلیل نابودیِ اوست؟! آیا این کار عاقلانه است؟ 
 
البته این حرفها تاریخ مصرفش در مملکت ما گذشته است و دیگر خطری ندارد. تنها مصرف این حرف‌ها، این است که خوراک برای رسانه‌های بیگانه بشود. مصرفش این است که به ملّت‌های منطقه، و به خودشان دلداری بدهند که «بابا! هنوز یک امیدی به ما -به عنوان ابرقدرت - هست. دیدید از توی ایران یک نفر ما را نشان داد به عنوان ابرقدرت؟‌ پس ما حتماً‌ یک قدرتی داریم. تو را به خدا باور کنید ما ابرقدرت هستیم.» همین‌قدر مصرف دارد. یک ابرقدرتی که یال و کوپالش ریخته،‌ حنجره ندارد عربده بکشد، به قول مقام معظم رهبری پیش مردم خودش‌ دیگر از اعتبار ساقط شده است، چه برسد پیش مردم دنیا، این می‌خواهد استناد بکند به حرف یکی دو نفر و بگوید هنوز بعضی‌ها به ما به عنوان ابرقدرت اشاره می‌کنند. مصرف چنین سخنانی در همین حد است.
 
ببینید سی سال پیش آمریکا چقدر قدرت داشت و امروز چقدر قدرت دارد؟ این یک واقعیت روشن است که آمریکا سی سال است که از جهات مختلف سیاسی،‌ علمی، اقتصادی و ...متوقف شده یا رشد منفی داشته است. در حالی‌که در این مدت، کشورهای عالم را هم غارت می‌کرده است. ولی ما سی سال پیش کجا بودیم و امروز کجا هستیم؟ درحالی که حتی یک کشور را هم غارت نکرده‌ایم. با این حساب ایران یک ابرقدرت است و آمریکا یک موجود بی‌قدرت. حالا چرا ما باید با یک موجود بی‌قدرت همانند یک ابرقدرت برخورد کنیم؟‌ مگر ما در آن روزهای اول جنگ با عراق، برای چند روز جنگیدن اسلحه و مهمات داشتیم؟‌ اگر با اتکاء به سلاح و مهماتِ موجود در آن روزها که نخبگان جامعه و بسیاری از عموم جامعه از آن اطلاع داشتند، قرار بود بجنگیم، تقریباً باید می‌گفتیم که مملکت از دست رفته است! ولی حضرت امام فرمود «این یک دیوانه‏اى بود که یک اقدامى کرد و یک سنگى را در چاه انداخت و موجب زحمت ملت خودش، ملت ما و سایر ملتها گردید» (صحیف? امام/ج16/ص88)
 
چرا ابهت امام(ره) و مقام معظم رهبری هم? عالم را گرفته است؟ و چرا بعضی‌ها این‌قدر از قدرت‌های پوشالی می‌ترسند؟ امام صادق (ع) می‌فرمایند: کسی که از خدا بترسد، خدا هم? اشیاء عالم را از او می‌ترساند. و هر کسی از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز می‌ترساند؛ مَنْ‏ خَافَ‏ اللَّهَ‏ أَخَافَ‏ اللَّهُ‏ مِنْهُ‏ کُلَ‏ شَیْ‏ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ء»(کافی/ج2/ص61) بی‌ایمانی موجب ضعف می‌شود و ایمان موجب قوّت می‌شود. ایمان نه فقط موجب می‌شود که تو قوّت پیدا کنی بلکه موجب می‌شود همه در مقابلت ضعیف شوند. چرا کسانی که می‌روند در عرص? سیاست با اینکه انتظار داریم بعد از گذشت سال‌ها، تجربه و آگاهی‌شان بیشتر شده و بهتر عمل کنند، اما باز هم دچار خطا می‌شوند؟»
 
***

 نوشته شده توسط مجید در پنج شنبه 91/1/24 و ساعت 11:32 صبح | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 54
بازدید دیروز: 127
مجموع بازدیدها: 402777
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
> دانشجویان حامی جبهه پایداری - حامیان جبهه پایداری در فضای مجازی